حیات علمی امام علی(علیهالسلام) از منظر اندیشمندان غیرمسلمان و مستشرقان
جایگاه برتر علمی امام علی(ع) نه تنها در باور شیعیان، امری مسلم است، بلكه اهل سنت و بسیاری از اندیشمندان غیرمسلمان و مستشرقان نیز به آن اعتراف دارند. اندیشمندان غیر مسلمان و مستشرقان درباره جایگاه علمی امام علی(ع) دو دیدگاه ارائه كردهاند:
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : يکشنبه 1396/07/30
مقدمه
علم و دانش و استعداد فراگیری و به كارگیری آن، هدیه الهی است كه به انسان اعطا شده و در این میان خدای متعال به طور ویژه و گسترده، علم وسیع به بعضی از بندگان خاص خود عنایت كرده است. یكی از برجستگان در بهرهمندی از علوم الهی و دانش بشری علی(ع) است، به گونهای كه همه فرهیختگان و اندیشمندان، از جمله خاورشناسان زبان به تحسین و تمجید از ایشان پرداختهاند. از آنجا كه تمركز تحقیق، بررسی دیدگاه خاورشناسان در خصوص جایگاه علمی علی(ع) است، ابتدا به تعریف واژه استشراق و مستشرق و اهداف ایشان پرداخته میشود.
استشراق در تعریفی روان به آن دسته از پژوهشهای غربیها اطلاق میشود كه در خصوص میراث شرق و به ویژه مسائل مرتبط با تاریخ، زبان، ادبیات، هنر، علوم، عادات و سنن آن انجام میپذیرد.1 بنابر این، مستشرق یا خاورشناس فردی است كه میراث شرق و هر آنچه به نوعی به تاریخ، زبان، ادبیات، هنر، علوم، عادات و سنن او تعلق دارد، بررسی میكند و میكاود.2
به طور كلی مستشرقان در بررسی و تحقیقات عربی و اسلامی خود، انگیزههای متفاوتی داشتهاند. این انگیزهها از نظر شدت و ضعف یكسان نیست و درمجموع میتوان آنها را به سه دسته تقسیم كرد:
الف ـ پژوهشها و بررسیهایی كه به انگیزههای تبشیری انجام پذیرفته است،
ب ـ پژوهشهایی كه در پس آنها اغراض و اهداف استعماری نهفته است،
ج ـ تحقیقات و پژوهشهایی كه صرفاً با انگیزههای علمی انجام یافته است.3
در تحقیقات مرتبط با امامان(ع) نیز این اهداف موضوعیت داشته و قابل انطباق است. از آنجا كه علی(ع) در میان مسلمانان جایگاهی ممتاز و مقبولیتی عام دارد و در بیان فضایل ایشان شیعه و سنی كتابها به رشته تحریر در آورده و ابعاد گوناگونی از مناقب و فضایل آن حضرت را تبیین كردهاند، اندیشمندان غیر مسلمان و به ویژه خاورشناسان نیز در این حوزه، تحقیق و بررسی داشتهاند. یكی از ابعاد زندگی امام كه به آن توجه شده علم و دانش وسیع ایشان است كه در مواردی بعضی از ایشان به زیبایی و با عبارتهایی شاعرانه و برخاسته از عمق دل، به تحسین امام پرداختهاند و در مواردی هم، به خصوص از ناحیه مستشرقان به خردهگیری از امام پرداخته و درباره بعضی از برجستگیهای آن حضرت تشكیك و تردید كردهاند.
گزیدهای از علم و دانش علی(ع)
امام عـلی(ع) دسـتپـرورده مـكـتـب وحی و شاگرد همیشه همراه پیامبر(ص) بود. امام علی(ع) خود درباره ملازمت و همراهیاش با پیامبر اینگونه میفرماید:
رسولخدا(ص) مرا در دامن خویش پرورش داد: من كودك بودم او (همچون فرزندش) در آغوش خویش مىفشرد، و در استراحتگاه مخصوص خویش جاى مىداد، بدنش را به بدنم مىچسبانید و بوى پاكیزه او را استشمام مىكردم، غذا را مىجوید و در دهانم مىگذاشت. هرگز دروغى در گفتارم نیافت و اشتباهى در كردارم پیدا ننمود. از همان زمان كه رسول خدا(ص) را از شیر باز گرفتند، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مأمور ساخت تا شب و روز، وى را به راههاى بزرگوارى و درستى و اخلاق نیك سوق دهند. من همچون سایهاى به دنبال آن حضرت حركت مىكردم و او هر روز نكته تازهاى از اخلاق نیك را براى من آشكار مىساخت و مرا فرمان مىداد كه به او اقتدا كنم.4
خـطـبـهها و كلمات آن حضرت كه بخشهایی از آن در نهج البلاغه آورده شده است، سند گویایی است بر این معنا كه كلام ایشان فوق كلام مخلوق و دون كلام خالق است. آن حـضـرت بارها به مردم میفرمود: «ای مردم از من بپرسید پیش ازآنكه مرا نیابید كه من به راههای آسمان داناتر از راههای زمینم....»5 وتنها علی(ع) و فرزندان معصومش میتوانستند چنین سخنی را بر زبان آورند.
كمیلبن زیاد از یاران خاص حضرت علی(ع)، میگوید: روزی علی(ع) دست مرا گرفته به صحرا برد. چون به بیرون شهر رسیدیم مانند مصیبت زدگان آهی كشید و فرمود: گردآورندگان مال تباهاند، گرچه به ظاهر زندهاند، اما دانشمندان پایدارند چندان كه روزگار به جاست. سپس با اشاره به سینه مبارك خود فرمود: «ها اِنَّ ههُنا لَعِلْماً جَمّاً» آگاه باش اینجا علم فراوان است. اگر برای آن یادگیرندگانی مییافتم (آنها را آشكار میكردم)، ولی بر كسانی كه به آنها علم میآموزم مطمئن نیستم، زیرا آن را برای دنیا به كار میبرند... .6
پیامبر(ص) درباره علی(ع) فرموده است: «من شهرعلم و علی دروازه این شهر است. هر كه میخواهد وارد این شهر شود باید از دروازه آن داخل گردد».7
همچنین ابنعباس میگوید از رسولخدا(ص) شنیدم كه فرمود: به علی بن ابیطالب(ع) نُه قسمت از ده قسمت علم كه خدا برای جمیع خلق آفریده، عطا شده است. به خدا قسم او در یك قسمت باقی نیز با دیگران شریك است.8
علی(ع) در باره وسعت علم خویش فرمود: اگر بخواهم آن قدر تفسیر و تأویل و نكته در فواید «بسم الله الرحمن الرحیم» گویم كه نوشتههای آن بار هفتاد شتر میشود.9 در زمان خلفای سهگانه هرگاه مشكل و معمایی برای آنان پیش میآمد دست به دامن علی(ع) میشدند، به طوری كه عمر بارها گفت: اگر علی نبود، هر آینه عمر هلاك میشد.10 علی(ع) پدر علم در اسلام است، زیرا دانشمندانی كه بنیانگذار علم نحو، فقه، اصول، تفسیر، نجوم و غیره هستند همه از شاگردان بیواسطه یا باواسطه ایشان شمرده میشوند.
دیدگاه مثبت مستشرقان
دیدگاه مستشرقان درباره ائمه(ع) متفاوت و برگرفته از اهداف و منابع مطالعاتی ایشان است. عدهای با انگیزه آشنایی و شناخت صحیح جایگاه و فعالیتهای ائمه(ع) و بدون غرض ورزی و پیشداوری، به تحقیق و بررسی جایگاه ایشان پرداخته و با مراجعه به منابع معتبر، فعالیتهای ائمه(ع) را بررسی كرده و تحقیقات قابل توجهی ارئه نمودهاند.
هالیستر درباره جایگاه علمی امام علی(ع) چنین مینویسد:
اگر به قراری كه شیعیان ادعا میكنند! علی(ع) به اراده الهی خلیفه بلافصل پیامبر(ص) تعیین شده بود پس میبایست تعلیمات خاصی هم برای احراز این مقام از سوی محمد(ص) دریافت كرده باشد. مآخذی كه از نسخه قرآن علی(ع) خبر دادهاند، میافزایند كه علی(ع) تفسیر و توضیحات آیات را نیز كه از تعلیمات خصوصی رسول الله(ص) بر گرفته بود، بر حواشی و صفحات آن یادداشت میكرده است... پیامبر و امام هر دو برای اثبات ادعای خود، اعمال خارق العادهای اظهار میكنند... این معجزات مربوط است به توجه و عنایات الهی به وی، همچنین اعمال خارق العادهای كه از او سر زده است.11
یكی دیگر از محققان در تبیین جایگاه ممتاز و خدمات علمی و مرجعیت فكری علی(ع) در میان مسلمانان مینویسد:
همه مسلمانان برای علی(ع) نقشی مهم و خطیر قائل هستند. نزد اهل سنت، علی(ع) قهرمان بزرگ اسلام در جنگهای اولیهاش برای بقا و یكی از خلفای راشدین بود، و او را سرچشمه علم باطنی و دانش مكنون میدانستند. وی سر سلسله بیشتر طرایق صوفیه است، و نیز تدوین نحو عربی را به وی نسبت میدهند.12
دنیز اگل مستشرق فرانسوی نیز مینویسد:
متن دعای كمیل كه در مفاتیح الجنان یافت میشود، امام علی(ع) آن را به شاگردش كمیل بن زیاد آموخت. كمیل در شرح حال نویسی بزرگان شیعه مكان مهمی را به خود اختصاص داده است. تمامی روایات، گفتوگوهایی را تصویر میكنند كه با امام علی(ع) داشته است... در باره این دعا شواهد كمی در اختیار داریم، اما بنا به روایت سید بن طاووس، كمیل میگوید: روزی به همراه امیرالمؤمنین(ع) در مسجد بصره نشسته بودیم و در باره شب پانزدهم شعبان صحبت میكردیم. امام علی(ع) به من گفت كه طی این شب هر كسی باید برای نمازخواندن و قرائت دعای حضرت خضر، بیدار بماند تا دعایش مستجاب شود. پس از آنكه امام به منزلش بازگشت كمیل نزد ایشان آمد و امام از وی پرسید: كمیل برای چه آمدی؟ او جواب داد برای دعای حضرت خضر و در این موقع امام این دعا را به او آموزش داد.13
گابریل آنگیری مستشرق فرانسوی نیز برجستگی علمی امام(ع) را بسیار زیبا تبیین و توصیف كرده و مینویسد:
در زمینه قضایی، علی(ع) عهد جدیدی افتتاح نمود. در عهد خلفای سه گانه او در تمام مسائل بغرنج و پیچیده مورد استشاره و استفتاء قرار میگرفت. هر مسئله پیچیدهای كه روی مینمود افكار عمومی با این عبارت كه به صورت ضربالمثل در آمده بود، حل آن را از تدبیر علی(ع) میخواست، چاره این مشكل را فقط از ابوالحسن باید خواست. هنگامی كه علی(ع) به خلافت رسید با وجود تمام گرفتاریهای نظامی و سیاسی، همچنان تصدی عالیه امور دادگستری را برای خود حفظ نمود. به تصفیه دادگاهها اقدام ورزیده و حقوق قضات را تثبیت نمود و نخستین محكمه شرع را بنیاد نهاد. قضاوتهای متعددی از خلیفه چهارم به یادگار مانده كه جای آن دارد آنها را در شمار محاكمات بزرگ تاریخ قرار داد. علی(ع) نخستین كسی بود كه بر ضد اصلی كه از دیر زمانی معمول به قوانین اروپایی است، یعنی حبس در مقابل بدهكاری، به مخالفت برخاست. پیش از علی(ع) قانون مدونی وجود نداشت. قاضی میبایستی از روی آیات قرآن و بر طبق رسوم و سنن، حكم صادر كند، ولی در زمان علی(ع) علم فقه و تقریباً قانون مدونی به وجود آمد. در حقوق جزا علی(ع) در شرق نخستین كسی بود كه در محاكمات، شهود را از هم جدا كرده و از هر یك جداگانه شهادت میگرفت. تا آن وقت شهود به اتفاق یكدیگر ادای شهادت میكردند و میتوانستند اظهارات خود را با اظهارات همدستانشان تطبیق نمایند. قضیه ذیل باعث شد كه علی(ع) در محاكمات این امر را مراعات كند:
روزی جوانی به خدمت علی(ع) آمد و تفصیل ماجرای خود را به عرض حضرتش رسانید: پدرش با كاروانیان كه چند تن از دوستان معمولیاش بودند، راه سفر در پیش گرفته بود. پس از چندی رفقایش از سفر بازگشتند، ولی هیچ خبری از پدرش نیاوردند. پس چه بر سر او و پولهایش آمده بود؟
علی(ع) یاران شخص گمشده را امر به احضار فرمود و از آنها بازپرسی كرد. جملگی اظهار داشتند كه پدر جوان بدون خبر و اطلاع آنها ناپدید گردیده و هیچ برگه و اثری از خود به جا نگذاشته، و از طرفی قضات شهر هم به كار ایشان رسیدگی و آنها را تبرئه كردهاند. این پاسخ علی(ع) را قانع نساخت. پس امر به دستگیری متهمین داد و هر یك را در حجرهای جداگانه زندانی كرد، بعد از چند روز یكی از آنها را بازپرسی كرد و صورت مجلس اظهاراتش را به امضای او رسانید و به زندانش عودت داد. فردای آن روز، متهم دوم به همان ترتیب بازپرسی شد و هنگامی كه همه گواهان بدین ترتیب گواهی دادند، علی(ع) اظهارات آنها را مورد بررسی قرار داد و آنها را با یكدیگر مقایسه كرد و در نتیجه، تناقض آشكاری میان گفتههای آنها مشاهده كرد. علی(ع) مجدداً متهمین را بخواند و آنها را به تناقض گفتههایشان آگاه گردانید وادارشان ساخت كه به قتل رفیقشان اقرار نمایند و بعد از گرفتن اقرار، علی(ع) آنها را به پرداخت مبلغ هنگفتی به فرزند مقتول محكوم نمود.
علی(ع) كه خطیبی زبردست و نویسندهای توانا و قاضی عالیقدری به شمار میرود، در صف مؤسسین و واضعین مكتبها مقام دارد و مكاتبی كه او تأسیس نموده از لحاظ صراحت و روشنی و استحكام منطق و برهان و همچنین از لحاظ تمایل بارز آنها به ترقی و تجدد، امتیاز دارد.14
لامنس مستشرق معروف بلژیكی در وصف عظمت امام(ع) چنین مینویسد:
برای عظمت علی(ع) همین بس كه كه تمام اخبار و تواریخ علمی اسلامی، از او سرچشمه میگیرد. او حافظه و قوه شگفت انگیزی داشته است. همه علما و دانشمندان، اخبار احادیث خود را برای وثوق و اعتبار به او میرسانند. علمای اسلام از موافق و مخالف، از دوست و دشمن، مفتخرند كه گفتار خود را به علی(ع) مستند دارند، چون گفتار او حجیت قطعی داشت و او باب مدینه علم بود و با روح كلی پیوستگی تام داشت.15
نرسیسیان، از دانشمندان مسیحی نیز درباره علی(ع) چنین میگوید:
اگر این خطیب بزرگ (علی(ع)) در عصر ما هم اكنون بر منبر كوفه پا مینهاد، میدیدید كه مسجد كوفه با آن پهناوریاش از سران و بزرگان اروپا موج میزد، میآمدند تا از دریای سرریز دانشش، روحشان را سیراب كنند.16
دونالدسون خاورشناس معروف معاصر انگلیسی در باره گستره علم علی(ع) به قرآن و رابطه علمی آن حضرت با پیامبر(ص) مینویسد:
از نظر علمی، علی(ع) دانش وسیعی به قرآن داشت، و وقتی به ایشان گفته میشد كه چگونه شما در مقایسه با دیگر اصحاب آشنایی بیشتری به احادیث پیامبر پیدا كردی؟ میفرمود: هر وقت از رسول خدا(ص) سؤالی میكردم، پاسخ سؤالم را میداد، و هرگاه سكوت میكردم ایشان آغاز به سخن مینمود.17
دونالدسون در ادامه مینویسد:
دانش علی(ع) چیزی نیست كه در پسِ پرده ابهام باشد و شگفت انگیز هم نیست، زیرا علی(ع) از مجاهدان و صحابه دیگر، مدت زمان بیشتری را با پیامبر(ص) سپری كرده است، علاوه بر آنچه دیگران از پیامبر(ص) شنیدند، او چیزهای شنیده كه دیگران از آن محروم بودهاند. ابوبكر و عمر به گستردگی علم و فقاهت علی اطمینان داشتند و مشكلاتی كه برایشان پیش میآمد و دچار عجز میشدند، برای حل آن به او رجوع نموده و به رأی و مشورت او عمل مینمودند.18
ردولف ژایگر، نویسنده آلمانی درباره خدمات علمی علی(ع) مینویسد:
علی(ع) مبتكر علم نحو بود. و بر اثر همین ابتكار اوست كه امروز هر كودك مبتدیِ مسلمان در هر نقطه زمین میتواند قرآن بخواند و كلمات نماز را صحیح تلفظ كند ...علی بن ابیطالب(ع) یگانه دانشمند اسلام در آن عصر، بین اعراب چون نابغهای بود كه در بین یك مشت مردم جاهل و قشری متعصب زندگی كند و نتواند منظور خویش را به آنان بفهماند.19
جرج جرداق مسیحی هم علی(ع) را اینگونه توصیف میكند:
علی بن ابی طالب در خرد، یگانه بود، او قطب اسلام و سرچشمه معارف و علوم عرب بود، هیچ دانشی در عرب وجود ندارد، مگر آنكه اساسش را علی(ع) پایهگذاری كرده یا در وضع آن، سهیم و شریك بوده است.20
همین طور هالیستر مینویسد: علی از هركس دیگر بیشتر با قرآن آشنا بود.21 روكس عزیزی یكی از ادیبان برجسته مسیحی نیز در این باره میگوید:
اسلام در مسائل مختلف فقیهتر از علی(ع) را به خود ندیده است، و دلیلش این سخن پیامبر(ص) است كه فرمود: «اقضاكم علی؛ برترین شما در داوری و قضاوت علی است». و به گواه هم عصر خودش كه میگفت: «لولا علی لهلك عمر؛ اگر علی نبود عمر بیچاره میشد»... علی عالم به تورات و انجیل و قرآن بود.22
والیری مستشرق ایتالیایی نیز درباره دانش قرآنی امام(ع) مینویسد: معروف است كه على دانش عمیقى از قرآن داشت و یكى از بهترین قاریان قرآن بود.23
دیدگاه منفی مستشرقان
عدهای از مستشرقان در تبیین حیات علمی امامان(ع) به علت بیاطلاعی از جایگاه امامت، و نیز به سبب عدم بهرهگیری از منابع معتبر شیعی، و بر اساس باورهای خود و استناد به منابع اهل سنت و منابع موجود در غرب، و برخی نیز براساس انگیزههای تبشیری و استعماری، به شكل نادرستی به تبیین این مطلب پرداختهاند. اگرچه بسیاری از مستشرقان در باره جایگاه علمی و برجستگی علمی علی(ع) اعتراف به عظمت علمی امام نمودهاند كه پیش از این به دیدگاه برخی از آنها، اشاره شد، اما بعضی از مستشرقان برتری علمی آن حضرت را چندان قابل توجه نمیدانند، چنان كه دونالد سن مینویسد: نویسندگان برای آنكه نشان بدهند كه شخصیت علمی علی(ع) كمتر از بُعد جنگاوری وی نبوده است، خود را به زحمت بسیار انداختهاند.24
در اینجا به دیدگاه برخی از كسانی كه درباره شخسیت علمی علی(ع) تشكیك كردهاند، اشاره میشود:
1. ابهام و جعل در سخنان
والیری از مستشرقانی است كه در دائرة المعارف اسلام لیدن مقالههایی ارائه داده و در مدخل مربوط به امام علی(ع) ضمن تشریح ابعاد زندگی آن حضرت در تبیین بعد شخصیتی ایشان به تشكیك در شیوایی سخنان علی(ع) پرداخته است و مینویسد: «سخنان او به لحاظ صورت و شكل [ظاهرى] مبهم بوده، تشخیص سخنان اصیل او از سخنان جعلى و منتسب به وى كار سادهاى نیست».25
هالم نیز مینویسد:
شیعیان علی را اسوه بلاغت نیز به شمار میآورند و سخنان و اندرزهای منسوب به وی كه در واقع از نمونههای بینظیر عربی كلاسیك است، به صورت مجموعهای با عنوان نهج البلاغه بر جای مانده است كه تا قرن پنجم به منصه ظهور در نیامد.26
م. عبدالجلیل، مورخ فرانسوی كه نویسنده تاریخ ادبیات عرب به زبان فرانسوی است در خصوص نثرهای منسوب به صدر اسلام تردید كرده و مینویسد: «شایسته است در مجموعه آثار ادبی منسوب به علی(ع) بیشتر دقت كنیم».27
نـقد
این سخن والیری كه سخنان علی(ع) را در شكل و ظاهر مبهم دانسته، خود مبهم است و روشن نیست كه منظور او چیست؟! اگر مقصود وی مبهم شمردن سخنان علی(ع) باشد سخنی به دور از انصاف است، زیرا یكی از ویژگیهای برجسته آن حضرت قدرت بیان فوق العاده و منحصر به فرد ایشان است كه دوست و دشمن بدان اعتراف نمودهاند. فصاحت كلام على(ع) همه فصیحیات عرب را به تعجب واداشته، چنان كه او را امیر سخن نامیدهاند.
ابن ابى الحدید در این باره مینویسد:
او پیشواى فصحاء و استاد بلغاء است و در شأن كلامش گفته اند از سخن خدا فروتر و از سخن مردمان فراتر است و تمام فصحاء، فن خطابه و سخنورى را از سخنان و خطبههای او آموخته اند.
وی در ادامه مینویسد:
براى اثبات درجه اعلاى فصاحت و بلاغت او همین نهج البلاغه كه من بشرحش اقدام مینمایم، كافى است كه هیچ یك از فصحاى صحابه یك دهم آن، حتى نصف یك دهم آن را نمىتوانند تدوین كنند.28
همچنین وی به اعتراف یكی از سرسختترین دشمنان امام در فصاحت اشاره كرده و چنین مینویسد:
هنگامی كه محفن بن ابیمحفن نزد معاویه آمد، گفت: از پیش كندزبانترین مردم نزد تو آمدم. و منظورش علی(ع) بود. معاویه جواب داد: وای بر تو! چگونه ممكن است علی(ع) كند زبانترین مردم باشد؟ به خدا جز او كسی آیین فصاحت را به قریش نیاموخته است.29
علامه فقید سید هبةالدین شهرستانى در كتاب ما هو نهج البلاغه چنین مینویسد:
شخصى از یك دانشمند مسیحى به نام امین نخله خواست كه چند كلمه از سخنان على(ع) را برگزیند تا وى در كتابى گرد آورده و منتشر سازد. دانشمند مزبور در پاسخ وى چنین نوشت: از من خواستهاى كه صد كلمه از گفتار بلیغترین نژاد عرب (ابوالحسن) را انتخاب كنم تا تو آنرا در كتابى منتشر سازى، من اكنون دسترسی به كتابهایى كه چنین نظرى را تأمین كند، ندارم مگر كتابهایى چند كه از جمله نهج البلاغه است.
با مسرت تمام این كتاب با عظمت را ورق زدم به خدا نمیدانم چگونه از میان صدها كلمات على(ع) فقط صد كلمه را انتخاب كنم، بلكه بالاتر بگویم نمیدانم چگونه كلمهاى را از كلمه دیگر جدا سازم. این كار درست به این میماند كه دانه یاقوتى را از كنار دانه دیگر بر دارم! سر انجام من این كار را كردم و در حالی كه دستم یاقوتهاى درخشنده را پس و پیش میكرد، دیدگانم از تابش نور آنها خیره میگشت! باور كردنى نیست كه بگویم به واسطه تحیر و سرگردانى با چه سختى كلمهاى را از این معدن بلاغت بیرون آوردم. بنابراین، تو این صد كلمه را از من بگیر و به یاد داشته باش كه این صد كلمه پرتوهایى از نور بلاغت و غنچههایى از شكوفه فصاحت است! آرى نعمتهایى كه خداوند متعال از راه سخنان على(ع) بر ادبیات عرب و جامعه عرب ارزانى داشته خیلى بیش از این صد كلمه است.30
على(ع) در فن سخنورى كار را به اعجاز رساند و همه را متعجب نمود، ابن شهر آشوب در این باره مینویسد:
عدهاى از اصحاب پیغمبر(ص) در مسجد نشسته و مشغول گفتوگو در مورد مسائل علمى و ادبى بودند، در این ضمن گفته شد كه حرف الف در اغلب كلمات داخل شده و كمتر كلامى گفته میشود كه در آن حرف الف نباشد. على(ع) كه در آنجا حاضر بود چون سخن آنها را شنید بپاخاست و فى البداهه خطبه غرایى خواند كه در حدود هفتصد كلمه بود بدون اینكه در كلمات آن حرف الفى وجود داشته باشد، همچنین خطبه دیگرى دارد كه در كلمات آن، حرف نقطه دارى وجود ندارد و چنین شروع میشود: الحمد لله اهل الحمد و مأواه... 31
شیخ محمد عبده از علمای سنی مصری و شارح نهج البلاغه میگوید:
همه دانشمندان و آگاهان این زبان معتقدند سخن علی(ع) بعد از كلام خداوند تعالی و پیامبرش، برترین و بلیغترین، در جوهر و مایه، پربارترین، در شیوه و سبك، بلندترین و در معنا جامعترین كلام است. 32
جرج جرداق نیز در این باره میگوید:
در حقیقت باید گفت كه شرایط سخنوری كه توافق سخن با اوضاع و احوال است برای هیچ ادیبی مانند علی(ع) جمع نشده است، زیرا سخنان وی پس از قرآن بزرگترین نمونه بلاغت است؛ سخنانی است كوتاه و آشكارا نیرومند و جوشان. در اثر هماهنگی الفاظ و معانی و اغراض به صورت كاملاً رسایی درآمده است و انعكاس آن در گوش آدمی شیرین و اثرش با تحریك احساسات توأم است.33
على(ع) در گفتار خود پایبند قواعد فصاحت و بلاغت نبوده، بلكه سخن او خود به خود شیرین و گیرا است و قواعد فصاحت را باید از سخنان وى استخراج كرد نه اینكه سخن او را با قواعد فصاحت سنجید.
كلام على(ع) به طورى است كه ارتباط منطقى بین جملههاى آن برقرار است. هر مطلبى كه به خاطر آن حضرت خطور میكرد، فوراً به بهترین وجهى در قالب كلمات شیوا بر زبانش جارى میشد، بدون اینكه در گفتن و به وجود آوردن آن به خود زحمتى دهد.
و اما ادعای عدم تشخیص سخنان منسوب به امام از سخنان جعلی، ناشی از بیاطلاعی این مستشرق از تشخیص منابع معتبر از غیر آن است، و به نظر میرسد كه قصد دارد در نهج البلاغه و انتساب مطالبش به علی(ع) تشكیك كند، در حالی كه به گواهی بسیاری از دانشمندان و صاحب نظران، تردیدی در انتساب این خطبهها و محتویات نهج البلاغه به علی(ع) وجود ندارد.
مسعودى (م 346 ق) مىنویسد: «خطبه هایى كه از على امیر المؤمنین(ع) رسیده است چهار صد و هشتاد و اندی خطبه است».34 این مورخ موثق، دوازده یا سیزده سال پیش از تولد سید رضى درگذشته است.
ابن ابىالحدید نیز در نقد كسانی كه درباره انتساب خطبههای موجود در نهج البلاغه به علی(ع) تشكیك كرده و سید رضی را متهم میكنند به اینكه از پیش خود چنین سخنانی در آورده و سخن علی نیست، مىنویسد:
عدهای از افراد هواپرست مىگویند، بسیارى از مطالب نهج البلاغه سخنانى است كه بعدها پیدا شده و افرادی از فصیحان شیعه آن را ساختهاند، و گاهى برخى از آن را به سید رضى یا دیگرى نسبت مىدهند. اینها كسانی هستند كه عصبیت، دیدگان آنها را كور كرده و از راه روشن گمراه شدهاند و آنچه گفتهاند ناشى از كم اطلاعی آنان از اسلوبهاى سخن است... اگر بگویند تمام مطالب این كتاب (نهج البلاغه) ساختگى است، بیتردید صحیح نیست، زیرا صحت اسناد بعضى از خطبهها به امیر المؤمنین(ع) از راه تواتر براى ما ثابت شده است و آن را تمام محدثان یا بیشتر آنان و بسیارى از مورخان نقل كردهاند، و اینها هیچ كدام شیعه نبودهاند تا نقل آنها را به غرض نسبت بدهند. و چنانچه گفته شود بعضى از مطالب نهج البلاغه صحیح است، آن نیز بر مدعاى ما خواهد بود، زیرا كسى كه با فن سخن و خطابه آشنا باشد و بهرهاى از علم بیان و نیز در این خصوص ذوقى داشته باشد، حتماً میان كلمات ركیك و سخنان فصیح و سخنان اصیل و ساختگى فرق مىگذارد... تو خواننده نیز وقتى كه درست در باره نهج البلاغه دقت و تأمل كردى، مىبینى تمام آن از یك سرچشمه جارى شده و مانند جسم بسیط، اسلوب واحدى را تشكیل مىدهد كه جزئى از آن در ماهیت عین جزء دیگر است.35
علامه شهرستانى نیز درباره اثبات انتساب خطبههای نهج البلاغه به امام علی(ع) مینویسد:
ما بر كتابهاى بسیار قدیمى دست یافتیم كه مشتمل بر بسیارى از خطبههاى امام امیر المؤمنین(ع) است، و هیچ خطبهاى بدون سند یا اسناد مختلف، فرو نگذاشته تا آنجا كه موجب اعتماد نفس گشته است.36
استاد محمد عبده نیز چنین میگوید:
طى مطالعه نهج البلاغه این فكر برایم پدید آمد كه بلاغت را دولت و نیرویى، و فصاحت را صولت و سطوتى است، و اوهام كسانى كه در باره نهج البلاغه تردید كردهاند، مشوب، و تردید آنها چیزى جز فسق و پلیدى نیست. اندیشیدم كه انبوه سپاه خطابهها با شمشیرهاى برنده، در صفهاى منظم خود با نظم و ترتیب خاصى به حالت دفاع ایستادهاند، و هر گونه شك و شبههاى را برطرف مىسازند... از این مطالعات به یقین دانستم كه مدبر این دولت و قهرمان این صولت (فصاحت و بلاغت) پرچمدار پیروزمند آن، امیر المؤمنین على بن ابی طالب(ع) است.37
بنابر این با توجه به نكتههایی كه گفته شد به نظر میرسد كه این گونه خردهگیریها در مبهم دانستن بعضی از سخنان علی(ع) و جعلی دانستن سخنان و انتساب آن به ایشان، ناشی از كم اطلاعی این عده از محققان در شناخت شخصیت و برجستگیهای ممتاز آن حضرت در ابعاد گوناگون و از جمله سخنوری و دانش و همچنین نداشتن دانش كافی و تحقیق و بررسی در خور در این حوزه از ناحیه ایشان و نیز مستشرقان است.
2. رد جمع آوری قرآن
والیری ضمن اعتراف به دانش عمیق علی(ع) به قرآن، ادعای نقش علی(ع) در جمعآوری قرآن را رد كرده و مینویسد: این گفته كه او نسخهاى اصلاح شده از قرآن گرد آورده، مردود است!38
نقد
به نظر میرسد كه ادعای مردود دانستن جمعآوری قرآن توسط علی(ع) یا ناشی از كم اطلاعی این محقق از تاریخ اسلام و مراجعه نمودن به منابع غربی مرتبط با تاریخ اسلام است و یا ناشی از غرضورزی است، و در هر صورت، این ادعا برخلاف حقیقت است و به اختصار به تبیین این مطلب پرداخته میشود.
مقصود از اینكه میگویند امیر مؤمنان علی(ع) قرآن را جمعآوری نموده آن است: كه ایشان آن را از روی آنچه نزد رسول خدا(ص) بود، نوشته و شأن نزول و معنای آیات را نیز در آن آورده است، چنان كه در روایت آمده است: آنچه در خانه رسول خدا(ص) بود، امیر مؤمنان به دستور ایشان جمعآوری نمود، زیرا ایشان(ص) به حضرت(ع) فرمود: ای علی! كتاب خدا را بگیر، پس علی(ع) آن را در لباس خویش گرفته و به منزل خود رفت. وقتی كه رسول خدا(ص) رحلت فرمود، حضرت در خانه نشست و آن را بر اساس ترتیب نزول، رونویسی كرد و او بدین مطالب آگاهی داشت.39
آن حضرت حقیقت قرآن را از منبع اصلیاش، یعنی پیامبر اكرم(ص) دریافت كرد. هر آیهای كه بر پیامبر اكرم(ص) نازل میشد، آن را بر علی(ع) قرائت میفرمود و دستور میداد تا حضرت آن را املا كند. علی(ع) میفرماید: «پیامبر(ص) تأویل آیات و تفسیر آنها، ناسخ و منسوخ آنها، محكم و متشابه آنها، خاص و عام آنها و اینكه كجا نازل شده و در چه موردی نازل شده است، را به من تعلیم داد.40
احادیث فراوانی وجود دارد مبنى بر اینكه على(ع) نخستین جامع قرآن پس از رحلت پیامبر اكرم(ص) بوده است، چنان كه نقل شده است كه آن حضرت پس از رحلت پیامبر اكرم(ص) از خانه بیرون نیامد و به جمعآوری قرآن سرگرم بود و در این كار، موفق شد و آن را به بزرگان وقت ارائه داد و فرمود: این، كتاب پروردگار شماست همان گونه كه بر پیامبرش نازل شد، از آن حرفى كاسته نشده و بر آن چیزى افزوده نگردیده است. گرچه حاكمان وقت آن را نپذیرفته و گفتند: ما را به چنین كتابى نیازى نیست. على(ع) فرمود: «به خدا سوگند پس از این هرگز آن را نخواهید دید، فقط بر من لازم بود كه پس از فراهم كردن و جمع نمودن، شما را آگاه سازم تا آن را بخوانید».41
با توجه به شواهد و قراین موجود، قرآنى كه على(ع) جمعآورى كرده، طبق ترتیب نزول بوده كه سورههاى مكى قبل از مدنى آمده، همچنان كه ترتیب نزول و ناسخ و منسوخ نیز در آن مراعات شده است.42
در واقع، اولین تفسیر كتاب خدا را ایشان نگاشت و علاوه بر متن قرآن (طبق ترتیب نزول) هرچه در مورد این آیات بود، در آن آورد، زیرا ایشان از سایرین به این مطلب آگاهتر بود. و بنابراین، بین این قول كه قرآن در زمان رسول خدا(ص) جمعآوری شده است با این قول كه امیر مؤمنان(ع) آن را گرد اوری كرده و در آن مهمترین نكتهها و ظرافتهای تفسیری را آورده است، منافاتی نیست.
3. رد بر منزلت علی(ع)
نداشتن هوش و ذكاوت كافی، یكی از تهمتهایی است كه لامنس در مورد علی(ع) مطرح كرده تا مقام ایشان را پایین آورد. وی در دایرة المعارف الاسلامیة در مدخل «حسین» مینویسد:
ثابت شد كه پسر (حسین) دو صفتی را كه موجب هلاكت پدر (علی) شد، از او به ارث برده است، یعنی دو صفت بیارادگی و كمی ذكاوت و هوشمندی.43
نقد
به نظر میرسد كه مقصود لامنس از این اتهام، عدم هوشمندی و ذكاوت در تدبیر امور سیاسی و حكومتداری علی(ع) در دوران حكومتشان باشد، چنان كه مستشرقان دیگری نظیر اشپولر، گلدزیهر، والیری و... نیز چنین اتهامی را مطرح كردهاند. البته اتهام ضعف سیاسی به امام(ع) در زمان حیات ایشان هم مطرح بوده و بسیاری از افراد، سیاست ابوبكر و عمر را كه در زمان آنها اوضاع داخلی آرام بود و مسلمانان، تمام ایران و قسمتی از روم را فتح كرده و غنایم فوقالعادهای به دست آورده بودند، بر سیاست امام ترجیح دادهاند، همچنان كه بعضی از آنها پا را فراتر نهاده و سیاست معاویه را هم بر سیاست او ترجیح میدادند. این قضاوت بر اساس مظاهر دنیوی بود، نه بر اساس اصول و مبانی دینی و ارزشهای اسلامی، البته امام در همان زمان نیز در مقام پاسخگویی به این شبهه به زیبایی جواب آنها را داد. چنان كه فرمود:
سوگند به خدا معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما او نیرنگ میزند و مرتكب انواع گناه میشود، اگر نیرنگ ناپسند و ناشایسته نبود، من سیاستمدارترین مردم بودم، ولی هر نیرنگی گناه است، و هر گناهی یك نوع كفر است، (در قیامت هر غدار و مكاری پرچم خاصی دارد كه به آن وسیله شناخته میشود). به خدا سوگند من با كید و مكر اغفال نمیشوم و در رویارویی با شداید ناتوان نمیگردم. 44
ابن ابیالحدید و بسیاری از بزرگان دیگر در شرح خطبههای امام علی(ع) به تفصیل به توانمندی و تدبیر امام پرداختهاند كه در جای خود قابل طرح است.45
همچنین اگر مقصود لامنس از این اتهام، كمی ذكاوت و هوشمندی در همه امور باشد، مسلم است كه چنین اتهامی بر خلاف حقیقت است و ناشی از غرضورزی است، چنان كه جرج جرداق مسیحی (هم كیش لامنس) در نقد این اتهام وی مینویسد:
لامنس در تألیفات فراوان خود، علی(ع) را به این منظور یاد میكند كه دستاویزی برضد او پیدا كرده و طعنی را در باره او خلق كند. او هر وقت این قهرمان یگانه را یاد كرده، او را از نظر ذكاوت و هوشمندی، «محدود» معرفی كرده و نخواسته است به بلاغت و شاعری صاحب نهج البلاغه اعتماد كند. او با اسلوبی نیرنگآمیز، روایات مسلّمی كه شجاعت و سلحشوری علی(ع) را اثبات میكند، تمسخر كرده است. خیلى عجیب است كه نویسندهای بتواند امام على(ع) را از بلاغت و ذكاوت و شجاعت بىبهره بداند، در حالى كه اینها صفاتى است كه ملزوم علوم است و همچون حرارت نسبت به آتش، از علی جدا شدنی نیست، بلكه اینها صفاتی است كه حتی معاویة بن ابیسفیان و عمرو بن عاص نیز آنها را انكار نكردهاند، اما لامنس، خود آنها را انكار میكند! اگر انسان بخواهد در انكار امتیازهای علوی، اسلوب لامنس را در پیش گیرد، نه تنها میتواند بیهیچ زحمت و رنجی، منكر صفات معینی در وجود علی، محمد، مسیح، سقراط، شكسپیر و ناپلئون بناپارت شود، بلكه حتی میتواند اصل وجود خارجی آنها را نیز از بیخ انكار كند! هیچ كاری از این آسان تر نیست كه شخصی در صفحاتی از كتاب، حقیقتی از حقایق را وارونه سازد و با اشاره به بعضی منابع و مآخذ، آن را به بعضی از گزارشها نسبت دهد!46
جرج جرداق درباره هوشمندی علی(ع) مینویسد:
علی بن ابی طالب(ع) در منبر، با آرامش خاطر و اعتماد كامل به خویشتن و سخن عادلانه خود، میایستاد و سخن میگفت. او بسیار زیرك و سریع الادراك بود. و راز دل مردم، هوسها و خواستهای درونی آنان را به خوبی میدانست. دلی داشت مالامال از مهر، آزادی، انسانیت و فضیلت،... علی بن ابیطالب(ع) با راستی و راستگویی، در زندگی شناخته شد و امتیاز یافت.47
ابن ابیالحدید نیز در رد بر اتهام زنی دشمنان و بدخواهان امام علی(ع) مینویسد:
و چه گویم در باره مردى كه دشمنان و بدخواهانش نیز سر به آستان فضائلش فرود آوردند و انكار مناقب و كتمان فضایل او را برنتابیدند، زیرا دانستى بنىامیه بر حكومت اسلامى در شرق و غرب زمین مسلط شدند و به هر نیرنگى در خاموش ساختن نور او كوشیدند، و حقایق را علیه او تحریف نمودند، عیبهایى براى او تراشیدند، او را بر سر منبرها لعن كردند، ستایشگرانِ او را تهدید، بلكه حبس كردند و كشتند، از نقل روایتى كه حاوى فضل او و مایه بلندآوازگى او مىشد، جلوگیرى نمودند تا آنجا كه اجازه ندادند نام او را بر كسى بگذارند، اما این ترفندها جز بر والایى و سربلندى او نیفزود، همچون مشك كه هر چه بر آن سرپوش نهند بویش بپیچد، و به سان خورشید كه با كف دست نتوان چهره آن پوشاند، و چون روز روشن كه اگر چشم از آن فروبندى دیدگان بسیارى آن را مىبیند. و چه گویم در باره مردى كه همه فضیلتها به او انتساب برد، و هر فرقهاى بدو منتهى مىشود، و هر گروهى او را به خود منتسب مىدارند، پس او رئیس و سرچشمه و سالار همه فضیلتهاست.48
بسیاری از صاحب نظران و اندیشمندان و بزرگان معتقدند كه على بن ابىطالب(ع) داناترین فرد زمان خویش بوده است و مردم در علوم عقلى و نقلى از او بهره مىبردند. البته روشن است كه لازمه چنین جایگاهی داشتن هوش و ذكاوت فوقالعاده است.
اینك به مواردی اندك از اظهار نظر اندیشمندان و صاحب نظران مكاتب و مذاهب مختلف در خصوص جایگاه علمی امام اشاره میشود.
اسكافی دانشمند برجسته اهل سنت در تبیین جایگاه علمی امام علی(ع) چنین مینویسد:
علم توحید كه منزلت آن والاتر از همه علوم و رتبه آن برتر از همه آنهاست و علما قبلا پیرامون آن سخن گفته بودند و خطبا در باره آن داد سخن داده بودند، با على(ع) به منصّه ظهور رسید و حضرت(ع) این علم را نشانه متعلّمان و حجّت منكران قرار داد. این است ویژگى مختصر و مفصّل حضرت(ع) در ایمان، و آیا كسى توانسته است این ویژگى را چنین گرد آورد و به اوجش دست یازد؟49
ابن ابیالحدید نیز مىنویسد: به طور كلی جایگاه او در علم آن قدر بالاست كه هیچ كس نه به او مىرسد و نه به او نزدیك مىشود، و سزاوار است آن حضرت، خود را معدن علم و سرچشمه حكمت بداند.50
شیخ طوسى در بیان دلایل امامت حضرت(ع) مى گوید:
زیرا على(ع) آگاهتر بود به سبب قوّت در حدس، و فراوانى ملازمت ركاب پیامبر(ص) و بهرهگرفتن بسیار از ایشان. صحابه در بیشتر رویدادها پس از خطا نزد حضرت(ع) مى آمدند. پیامبر(ص) فرموده است: برترین شما در قضاوت على است. فضلا در همه علوم به او استناد مىجویند و او خود از این امر خبر داده بود.51
علامه حلی در تشریح هوش و ذكاوت آن حضرت این چنین استدلال میكند:
على بن ابىطالب در نهایت تیزهوشى و ذكاوت بود و در تعلّم و فراگیرى بسیار حریص. از كوچكى تا هنگام جدایى (از پیامبر)، شب و روز با پیامبر(ص) كه در علم و فضل كاملترین افراد بود، ملازمت بسیارى داشت. بنابر این، روشن است كه چنین شاگردى ملازم با چنین معلمى كامل كه در آموزش دادن بسى آزمند است و از شاگرد در فراگرفتن؛ شاگردى در نهایت كمال و اوج فضل و دانش، خود برهانى قطعى و لمّى است كه در آن اختلافى به چشم نمىخورد.52
این گونه اتهامات در حالی مطرح میشود كه حتی دشمنان حضرت علی(ع) هم، زبان به اعتراف در عظمت علمی گشودهاند. عبداللهبن عمر هنگامی كه خبر شهادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) را شنید بسیار تأسف خورد و این آیه شریفه را خواند: «اَوَلَمْ یَرَوْا اَنّا نَأْتِیَ الْأرضَ نَنْقُصُها مِنْ اَطْرافِها» (رعد:42) آنگاه گفت: ای امیرالمؤمنین! همانا تو در علم، ظرف اكبر بودی، امروز با رفتن تو عَلَمِ اسلام ناقص شد و ركن ركین ایمان شكست خورد و از بین رفت.53
مغیرة بن شعبه نیز میگوید:
معاویه در روزی بسیار گرم، با زن خود مشغول صحبت بود. وقتی خبر شهادت امیرالمؤمنین(ع) را به وی دادند آیه استرجاع را خواند و گفت: مردم چگونه معدن علم و حلم و فضیلتها و فقه را از دست دادند؟ زنش گفت: من تعجّب میكنم، تو تا دیروز به او ناسزا میگفتی، امروز بر مرگ او متأثّری؟ معاویه گفت: وای بر تو، تو نمیدانی كه علی(ع) از جهت علم و فضل، شبیه چه شخصیّتی بود؟54
نتیجهگیری
یكی از ویژگیهای ممتاز و برجسته علی(ع) وسعت علم و دانش ایشان است كه دوست و دشمن بدان اعتراف كردهاند. همچنین یكی از ویژگیهای ایشان را دانش وسیع ایشان به احكام شریعت و علوم قرآن دانستهاند. نیز یكی دیگر از صفات ایشان را در فن خطابه و تسلط فوقالعاده ایشان در بهرهگیری از كلمات و جملات در ایراد سخن دانستهاند. بسیاری از خاورشناسانی كه در لابه لای تحقیقاتشان جایگاه و شخصیت علی(ع) را بررسی و ایشان را معرفی كردهاند نیز بدان اعتراف نموده و عظمت علمی امام را در ابواب گوناگونش ستوده و به تشریح آن پرداخته و تحلیل و بررسی كردهاند. اما در میان ایشان برخی از خاورشناسان نیز به دلایل مختلفی همچون ناآگاهی از جایگاه امامت در مكتب اسلام و عدم بررسی كافی منابع مرتبط با این موضوع و همچنین عدم مراجعه به منابع معتبر و در مواردی به شكل مغرضانهای در بعضی از ابواب دانش امام(ع) تشكیك كرده و به خردهگیری پرداختهاند.
پینوشتها:
1. محمدحسین على الصغیر، المستشرقون و الدراسات القرانیه، ص 11.
2. همان.
3. همان، ص 12- 15.
4. ناصرمکارم، ترجمه گویاوشرح فشرده ای برنهج البلاغه، خطبه192(قاصعه)، ج2، ص319.
5. نهج البلاغه، خطبه231.
6. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج18، ص346.
7. شیخ صدوق، الأمالی، ص343؛ محمدبن محمدبن نعمان مفید، الارشاد، ج1، ص33.
8. علیبن موسیبن سیدابن طاووس، طرائف، ترجمه داود الهامى، ص192؛علیبن محمدبن المغازلى، مناقب ابن مغازلى، ترجمه سیدجواد مرعشىنجفى، ص320.
9. سبطابن جوزى، تذكرة الخواص، ص16؛ قاضی نورالله مرعشی تستری، احقاق الحق، ج7، ص597.
10. «لَوْلاعَلِی ّ ُلَهَلَکَ عُمَرُ»، سیدقاضى نور الله شوشترى، احقاق الحق، ج3، ص102 ر.ك: حسین نمازی، علی در آیینه نهج البلاغه.
11. جان نورمن هالیستر، تشیع در هند، ترجمه آزر میدخت مشایخ فریدنی، ص24.
12. ارزینا لالانی، نخستین اندیشههای شیعی: تعالیم امام محمدباقر(ع)، ترجمه فریدون بدرهای، ص10.
13. انجمن تاریخ پژوهان (به کوشش محمدرضابارانی)، تشیع و خاورشناسان(ترجمه ونقدمقالات خاورشناسان)، مقاله نمادپردازی مذهبی شیعه...، ص37.
14. گابریل دانکیری، شهسوار اسلام، ترجمه کاظم عمادی، ص253-251.
15. محمدمهدی علیقلی، سیمای نهج البلاغه، ص52.
16. هبةالدین شهرستانی، ما هو نهج البلاغه، ترجمه عباس میرزاده، ص43.
17. دوایت دونالدسون، تعریب ع. م، ص39.
18. همان، ص37-39.
19. ردولف ژایگر، خداوند علم وشمشیر، ترجمه ذبیح الله منصوری، ص30و154.
20. جرج جرداق، امام علی(ع) صدای عدالت انسانیت، ترجمه سیدهادی خسرو شاهی، ج1، ص102.
21. جان نور من هالیستر، تاریخ تشیع در هند، ص20.
22. روکس العزیزی، الامام علی أسدالاسلام و قدّیسه، ص 75و76.
23. محمود تقیزاده داوری، تصویر امامان شیعه در دائرةالمعارف اسلام، ص36.
24. دوایت دونالدسون، عقیدةالشیعة، ص63.
25. محمودتقی زاده داوری، تصویر امامان شیعه در دائرةالمعارف اسلام، ص36.
26. هاینس هالم، تشیع، ص37و38.
27. ژان محمد عبدالجلیل، تاریخ ادبیات عرب، ص96و.95.
28. عبدالحمیدبن هبهاللهبن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص25و24؛ ر.ک: عباس احمدوند؛ سحر کاوندی، «پژوهشهای خاورشناسان درباره نهجالبلاغه»، علوم حدیث، ش 49.
29عبدالحمید بن هبه الله بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص25و24؛ محمدتقی تستری، بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، ج11، ص220.
30. هبةالدین شهرستانی، ماهونهج البلاغة، ص 38و39.
31. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج40، ص163.
32. محمد عبده، شرح نهج البلاغه، ج1، ص12.
33. جرج جرداق، بخشی از زیبائیهای نهج البلاغه، ص56.
34. على بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ص 419.
35. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج10، ص127و128.
36. هبةالدین شهرستانی، شرح نهج البلاغه، ص87.
37. محمد عبده، شرح نهج البلاغه، ج1، ص9و10.
38. محمود تقیزادهداوری، تصویر امامان شیعه در دائرة المعارف اسلام، ص36.
39. ملامحسن فیض كاشانى، تفسیر الصافى، ج 1، ص 40؛ محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص29؛ با کمی تفاوت: جلال الدین سیوطی، الاتقان، ص160و162.
40. حسنبن شعبه حرانى، تحف العقول، ص 196.
41. محمدبن یعقوب كلینی، الکافی، ج2، ص633؛ محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص291و292.
42. ابنشهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج2،ص41، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج89، ص74.
43. جمعی از مستشرقین، دایرةالمعارفالاسلامیه، ج 7، ص427.
SiraFatima, Fatima etlesfilles de mahpmet, notes critiues pour l, etude de la, p23, 26, 48.
Etudes sur Le regan du Ca Life Omayyade Moawialer, p79-83.
44. ناصر مکارمشیرازی، ترجمه گویا نهج البلاغه، خطبه 191، ص355.
45. ر.ک: نهج البلاغه، خطبههای 191و200 و نامه45؛ ابنابی الحدید، شرح نهجالبلاغة، ج1، ص28 و ج10، ص212؛ مهدی پیشوایی، «نقد دیدگاه تاریخی یک شرق شناس» تاریخ در آینه پژوهش، ش 6، ص 56-27؛ و محمدرضا هدایت پناه، «نقد و بررسی مقاله علی بن ابی طالب(ع) در کتاب دائرةالمعارف اسلام؛ تشابه اسمی، تفاوت ماهوی»، نامه علوم انسانی، ش 4و5، ص 198-160.
46. جرج جرداق، الامام علی صوت العدالة الانسانیة، ج 5، ص 240-241.
47. جرج جرداق، روائع نهجالبلاغة، ص32؛ محمدابراهیم سراج، امام علی خورشید بی غروب، ص333.
48. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 1، ص16و17.
49. ابوجعفرمحمدبن عبدالله اسكافى، المعیار و الموازنة، ص262.
50. عبدالحمیدبن هبه الله بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج7، ص220؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج40، ص80.
51. خواجه نصیرالدین طوسى، تجرید الاعتقاد، ص263-266.
52. علامه حلى، كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص384.
53. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج3، ص308.
54. ابنعساكر، تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص583؛ الموفق الخوارزمی، المناقب، ص391.
منابع
ابن المغازلى، ابو الحسن علىبن محمد جُلابى، مناقب ابن مغازلى، ترجمه سیدجواد مرعشى نجفى، قم، مكتبة آیة الله المرعشى النجفى، 1356.
ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبة آیة الله مرعشی نجفی، 1378.
ابنجوزى، سبط، تذكرة الخواص، قم، منشورات الشریف الرضى، 1418 ق.
ابنشهرآشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، علّامه، 1379ق.
ابنعساكر، ابیالقاسم علیبن الحسنبن هبةالله شافعی، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دار الفكر، 1415ق.
احمدوند، عباس، کاوندی، سحر، «پژوهشهای خاورشناسان درباره نهجالبلاغه»، علوم حدیث، ش 49، پاییز و زمستان 1387، ص330-343.
اسكافى، ابوجعفرمحمدبن عبدالله، المعیار و الموازنة، بیروت، بینا، 1402ق.
انجمن تاریخ پژوهان (به کوشش محمدرضابارانی)، تشیع و خاورشناسان، ترجمه و نقد مقالات خاورشناسان)، قم، خاکریز، 1388.
آنکیری، گابریل، شهسوار اسلام، ترجمه کاظم عمادی، چ پنجم، تهران، سپهر، 1354.
پیشوایی، مهدی، «نقد دیدگاه تاریخی یک شرق شناس» تاریخ در آیینه پژوهش، ش 6، تابستان 1384، ص27-56.
تستری، محمدتقی، بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، تهران، امیرکبیر، 1418ق.
تقیزاده داوری، محمود، تصویر امامان شیعه در دائرة المعارف اسلام، قم، مؤسسه شیعهشناسى، 1385.
جرداق، جرج، امام علی(ع) صدای عدالت انسانیت، ترجمه سیدهادی خسرو شاهی، مؤسسه انتشاراتی فراهانی، 1379.
جرداق، جرج، بخشی از زیبائیهای نهج البلاغه، ترجمه محمدرضا انصاری، تهران، محمدی، 1373.
جرداق، جورج، روائع نهجالبلاغة، چ دوم، ،بیجا، مركزالغدیرللدراساتالاسلامی، 1375.
جمعی از مستشرقین، دایرة المعارف الاسلامیه، بیروت، دارالفکر، بیتا.
خوارزمی، الموفق، المناقب، چ دوم، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، 1414ق.
دونالدسن، دوایت، عقیده الشیعه، تعریب ع. م بیروت، مؤسسه المفید، 1410ق.
ژایگر، ردولف، خداوندعلم وشمشیر، ترجمه ذبیحالله منصوری، تهران، مجید، 1376.
سراج، محمدابراهیم، امام علی خورشید بی غروب، تهران، نبوی، 1376.
سیدابن طاوس، طرائف، ترجمه داود الهامى، قم، نوید اسلام، 1374.
سیوطی، جلالالدین، الاتقان، قاهره، دارالسلام، طاول، 1429ق.
شهرستانی، هبةالدین، ماهو نهج البلاغه، ترجمه عباس میرزاده، چ ششم، قم، مؤسسةالنشرالاسلامی، 1420ق.
شیخ صدوق، الأمالی، بی جا، كتابخانه اسلامیه، 1362.
شیخ مفید، الارشاد، قم، كنگره جهانى شیخ مفید، 1413ق.
طوسى، خواجه نصیرالدین، تجرید الاعتقاد، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1407ق.
عبدالجلیل، ژان محمد، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرتاش،آذرنوش، چ سوم، تهران، مؤسسه انتشارات امیر كبیر، 1376.
عبده، محمد، شرح نهج البلاغه، قاهره، مطبعة الاستقامه، بیتا.
العزیزی، روکس، الامام علی أسدالاسلام و قدّیسه، چ دوم، بیروت، دارالکتاب العربی، 1399ق.
علّامه حلى، حسنبن یوسف، كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، بی تا.
علیقلی، محمدمهدی، سیمای نهج البلاغه، تهران، تاریخ و فرهنگ، 1379.
علىالصغیر، محمدحسین، المستشرقون و الدراسات القرانیه، بیروت، دار المورخ العربى، 1420 ق.
فیروزآبادی، سیدمرتضى، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، چ دوم، تهران، اسلامیة، 1392 ق.
فیض كاشانى، ملامحسن، تفسیر الصافى، چ دوم، تهران، الصدر، 1415 ق.
كلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، چ چهارم، تهران، دار الكتب الإسلامیة، 1407ق.
لالانی، ارزینا، نخستین اندیشههای شیعی: تعالیم امام محمد باقر(ع)، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، فروزان، 1381.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
مرعشى تستری، قاضى نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، قم، مكتبة آیة الله المرعشى النجفى، 1409 ق.
مسعودی، علىبن الحسینبن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، چ دوم، قم، دار الهجرة، 1409ق.
معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، چ چهارم، قم، مؤسسةالنشرالاسلامی، 1425ق.
نمازی، حسین، علی در آیینه نهج البلاغه، بیجا، مرکزتحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه، بیتا.
هالم، هاینس، تشیع، ترجمه محمدتقی اکبری، قم، ادیان، 1385.
هالیستر، جان نور من، تشیع در هند، ترجمه آزر میدخت مشایخ فریدنی، تهران، مرکز دانشگاهی،1373.
هدایتپناه، محمدرضا، «نقد و بررسی مقاله علی بن ابی طالب(ع) در کتاب دائرة المعارف اسلام؛ تشابه اسمی، تفاوت ماهوی »، نامه علوم انسانی، ش 4 و 5، زمستان 1379 و بهار1380، ص42-95.
منبع :
سایت مرکز جهانی آل البیت/مجله معرفت :سال هشتم، شماره سوم، پاییز و زمستان 1390، 49 ـ 70
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید. علم و دانش و استعداد فراگیری و به كارگیری آن، هدیه الهی است كه به انسان اعطا شده و در این میان خدای متعال به طور ویژه و گسترده، علم وسیع به بعضی از بندگان خاص خود عنایت كرده است. یكی از برجستگان در بهرهمندی از علوم الهی و دانش بشری علی(ع) است، به گونهای كه همه فرهیختگان و اندیشمندان، از جمله خاورشناسان زبان به تحسین و تمجید از ایشان پرداختهاند. از آنجا كه تمركز تحقیق، بررسی دیدگاه خاورشناسان در خصوص جایگاه علمی علی(ع) است، ابتدا به تعریف واژه استشراق و مستشرق و اهداف ایشان پرداخته میشود.
استشراق در تعریفی روان به آن دسته از پژوهشهای غربیها اطلاق میشود كه در خصوص میراث شرق و به ویژه مسائل مرتبط با تاریخ، زبان، ادبیات، هنر، علوم، عادات و سنن آن انجام میپذیرد.1 بنابر این، مستشرق یا خاورشناس فردی است كه میراث شرق و هر آنچه به نوعی به تاریخ، زبان، ادبیات، هنر، علوم، عادات و سنن او تعلق دارد، بررسی میكند و میكاود.2
به طور كلی مستشرقان در بررسی و تحقیقات عربی و اسلامی خود، انگیزههای متفاوتی داشتهاند. این انگیزهها از نظر شدت و ضعف یكسان نیست و درمجموع میتوان آنها را به سه دسته تقسیم كرد:
الف ـ پژوهشها و بررسیهایی كه به انگیزههای تبشیری انجام پذیرفته است،
ب ـ پژوهشهایی كه در پس آنها اغراض و اهداف استعماری نهفته است،
ج ـ تحقیقات و پژوهشهایی كه صرفاً با انگیزههای علمی انجام یافته است.3
در تحقیقات مرتبط با امامان(ع) نیز این اهداف موضوعیت داشته و قابل انطباق است. از آنجا كه علی(ع) در میان مسلمانان جایگاهی ممتاز و مقبولیتی عام دارد و در بیان فضایل ایشان شیعه و سنی كتابها به رشته تحریر در آورده و ابعاد گوناگونی از مناقب و فضایل آن حضرت را تبیین كردهاند، اندیشمندان غیر مسلمان و به ویژه خاورشناسان نیز در این حوزه، تحقیق و بررسی داشتهاند. یكی از ابعاد زندگی امام كه به آن توجه شده علم و دانش وسیع ایشان است كه در مواردی بعضی از ایشان به زیبایی و با عبارتهایی شاعرانه و برخاسته از عمق دل، به تحسین امام پرداختهاند و در مواردی هم، به خصوص از ناحیه مستشرقان به خردهگیری از امام پرداخته و درباره بعضی از برجستگیهای آن حضرت تشكیك و تردید كردهاند.
گزیدهای از علم و دانش علی(ع)
امام عـلی(ع) دسـتپـرورده مـكـتـب وحی و شاگرد همیشه همراه پیامبر(ص) بود. امام علی(ع) خود درباره ملازمت و همراهیاش با پیامبر اینگونه میفرماید:
رسولخدا(ص) مرا در دامن خویش پرورش داد: من كودك بودم او (همچون فرزندش) در آغوش خویش مىفشرد، و در استراحتگاه مخصوص خویش جاى مىداد، بدنش را به بدنم مىچسبانید و بوى پاكیزه او را استشمام مىكردم، غذا را مىجوید و در دهانم مىگذاشت. هرگز دروغى در گفتارم نیافت و اشتباهى در كردارم پیدا ننمود. از همان زمان كه رسول خدا(ص) را از شیر باز گرفتند، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مأمور ساخت تا شب و روز، وى را به راههاى بزرگوارى و درستى و اخلاق نیك سوق دهند. من همچون سایهاى به دنبال آن حضرت حركت مىكردم و او هر روز نكته تازهاى از اخلاق نیك را براى من آشكار مىساخت و مرا فرمان مىداد كه به او اقتدا كنم.4
خـطـبـهها و كلمات آن حضرت كه بخشهایی از آن در نهج البلاغه آورده شده است، سند گویایی است بر این معنا كه كلام ایشان فوق كلام مخلوق و دون كلام خالق است. آن حـضـرت بارها به مردم میفرمود: «ای مردم از من بپرسید پیش ازآنكه مرا نیابید كه من به راههای آسمان داناتر از راههای زمینم....»5 وتنها علی(ع) و فرزندان معصومش میتوانستند چنین سخنی را بر زبان آورند.
كمیلبن زیاد از یاران خاص حضرت علی(ع)، میگوید: روزی علی(ع) دست مرا گرفته به صحرا برد. چون به بیرون شهر رسیدیم مانند مصیبت زدگان آهی كشید و فرمود: گردآورندگان مال تباهاند، گرچه به ظاهر زندهاند، اما دانشمندان پایدارند چندان كه روزگار به جاست. سپس با اشاره به سینه مبارك خود فرمود: «ها اِنَّ ههُنا لَعِلْماً جَمّاً» آگاه باش اینجا علم فراوان است. اگر برای آن یادگیرندگانی مییافتم (آنها را آشكار میكردم)، ولی بر كسانی كه به آنها علم میآموزم مطمئن نیستم، زیرا آن را برای دنیا به كار میبرند... .6
پیامبر(ص) درباره علی(ع) فرموده است: «من شهرعلم و علی دروازه این شهر است. هر كه میخواهد وارد این شهر شود باید از دروازه آن داخل گردد».7
همچنین ابنعباس میگوید از رسولخدا(ص) شنیدم كه فرمود: به علی بن ابیطالب(ع) نُه قسمت از ده قسمت علم كه خدا برای جمیع خلق آفریده، عطا شده است. به خدا قسم او در یك قسمت باقی نیز با دیگران شریك است.8
علی(ع) در باره وسعت علم خویش فرمود: اگر بخواهم آن قدر تفسیر و تأویل و نكته در فواید «بسم الله الرحمن الرحیم» گویم كه نوشتههای آن بار هفتاد شتر میشود.9 در زمان خلفای سهگانه هرگاه مشكل و معمایی برای آنان پیش میآمد دست به دامن علی(ع) میشدند، به طوری كه عمر بارها گفت: اگر علی نبود، هر آینه عمر هلاك میشد.10 علی(ع) پدر علم در اسلام است، زیرا دانشمندانی كه بنیانگذار علم نحو، فقه، اصول، تفسیر، نجوم و غیره هستند همه از شاگردان بیواسطه یا باواسطه ایشان شمرده میشوند.
دیدگاه مثبت مستشرقان
دیدگاه مستشرقان درباره ائمه(ع) متفاوت و برگرفته از اهداف و منابع مطالعاتی ایشان است. عدهای با انگیزه آشنایی و شناخت صحیح جایگاه و فعالیتهای ائمه(ع) و بدون غرض ورزی و پیشداوری، به تحقیق و بررسی جایگاه ایشان پرداخته و با مراجعه به منابع معتبر، فعالیتهای ائمه(ع) را بررسی كرده و تحقیقات قابل توجهی ارئه نمودهاند.
هالیستر درباره جایگاه علمی امام علی(ع) چنین مینویسد:
اگر به قراری كه شیعیان ادعا میكنند! علی(ع) به اراده الهی خلیفه بلافصل پیامبر(ص) تعیین شده بود پس میبایست تعلیمات خاصی هم برای احراز این مقام از سوی محمد(ص) دریافت كرده باشد. مآخذی كه از نسخه قرآن علی(ع) خبر دادهاند، میافزایند كه علی(ع) تفسیر و توضیحات آیات را نیز كه از تعلیمات خصوصی رسول الله(ص) بر گرفته بود، بر حواشی و صفحات آن یادداشت میكرده است... پیامبر و امام هر دو برای اثبات ادعای خود، اعمال خارق العادهای اظهار میكنند... این معجزات مربوط است به توجه و عنایات الهی به وی، همچنین اعمال خارق العادهای كه از او سر زده است.11
یكی دیگر از محققان در تبیین جایگاه ممتاز و خدمات علمی و مرجعیت فكری علی(ع) در میان مسلمانان مینویسد:
همه مسلمانان برای علی(ع) نقشی مهم و خطیر قائل هستند. نزد اهل سنت، علی(ع) قهرمان بزرگ اسلام در جنگهای اولیهاش برای بقا و یكی از خلفای راشدین بود، و او را سرچشمه علم باطنی و دانش مكنون میدانستند. وی سر سلسله بیشتر طرایق صوفیه است، و نیز تدوین نحو عربی را به وی نسبت میدهند.12
دنیز اگل مستشرق فرانسوی نیز مینویسد:
متن دعای كمیل كه در مفاتیح الجنان یافت میشود، امام علی(ع) آن را به شاگردش كمیل بن زیاد آموخت. كمیل در شرح حال نویسی بزرگان شیعه مكان مهمی را به خود اختصاص داده است. تمامی روایات، گفتوگوهایی را تصویر میكنند كه با امام علی(ع) داشته است... در باره این دعا شواهد كمی در اختیار داریم، اما بنا به روایت سید بن طاووس، كمیل میگوید: روزی به همراه امیرالمؤمنین(ع) در مسجد بصره نشسته بودیم و در باره شب پانزدهم شعبان صحبت میكردیم. امام علی(ع) به من گفت كه طی این شب هر كسی باید برای نمازخواندن و قرائت دعای حضرت خضر، بیدار بماند تا دعایش مستجاب شود. پس از آنكه امام به منزلش بازگشت كمیل نزد ایشان آمد و امام از وی پرسید: كمیل برای چه آمدی؟ او جواب داد برای دعای حضرت خضر و در این موقع امام این دعا را به او آموزش داد.13
گابریل آنگیری مستشرق فرانسوی نیز برجستگی علمی امام(ع) را بسیار زیبا تبیین و توصیف كرده و مینویسد:
در زمینه قضایی، علی(ع) عهد جدیدی افتتاح نمود. در عهد خلفای سه گانه او در تمام مسائل بغرنج و پیچیده مورد استشاره و استفتاء قرار میگرفت. هر مسئله پیچیدهای كه روی مینمود افكار عمومی با این عبارت كه به صورت ضربالمثل در آمده بود، حل آن را از تدبیر علی(ع) میخواست، چاره این مشكل را فقط از ابوالحسن باید خواست. هنگامی كه علی(ع) به خلافت رسید با وجود تمام گرفتاریهای نظامی و سیاسی، همچنان تصدی عالیه امور دادگستری را برای خود حفظ نمود. به تصفیه دادگاهها اقدام ورزیده و حقوق قضات را تثبیت نمود و نخستین محكمه شرع را بنیاد نهاد. قضاوتهای متعددی از خلیفه چهارم به یادگار مانده كه جای آن دارد آنها را در شمار محاكمات بزرگ تاریخ قرار داد. علی(ع) نخستین كسی بود كه بر ضد اصلی كه از دیر زمانی معمول به قوانین اروپایی است، یعنی حبس در مقابل بدهكاری، به مخالفت برخاست. پیش از علی(ع) قانون مدونی وجود نداشت. قاضی میبایستی از روی آیات قرآن و بر طبق رسوم و سنن، حكم صادر كند، ولی در زمان علی(ع) علم فقه و تقریباً قانون مدونی به وجود آمد. در حقوق جزا علی(ع) در شرق نخستین كسی بود كه در محاكمات، شهود را از هم جدا كرده و از هر یك جداگانه شهادت میگرفت. تا آن وقت شهود به اتفاق یكدیگر ادای شهادت میكردند و میتوانستند اظهارات خود را با اظهارات همدستانشان تطبیق نمایند. قضیه ذیل باعث شد كه علی(ع) در محاكمات این امر را مراعات كند:
روزی جوانی به خدمت علی(ع) آمد و تفصیل ماجرای خود را به عرض حضرتش رسانید: پدرش با كاروانیان كه چند تن از دوستان معمولیاش بودند، راه سفر در پیش گرفته بود. پس از چندی رفقایش از سفر بازگشتند، ولی هیچ خبری از پدرش نیاوردند. پس چه بر سر او و پولهایش آمده بود؟
علی(ع) یاران شخص گمشده را امر به احضار فرمود و از آنها بازپرسی كرد. جملگی اظهار داشتند كه پدر جوان بدون خبر و اطلاع آنها ناپدید گردیده و هیچ برگه و اثری از خود به جا نگذاشته، و از طرفی قضات شهر هم به كار ایشان رسیدگی و آنها را تبرئه كردهاند. این پاسخ علی(ع) را قانع نساخت. پس امر به دستگیری متهمین داد و هر یك را در حجرهای جداگانه زندانی كرد، بعد از چند روز یكی از آنها را بازپرسی كرد و صورت مجلس اظهاراتش را به امضای او رسانید و به زندانش عودت داد. فردای آن روز، متهم دوم به همان ترتیب بازپرسی شد و هنگامی كه همه گواهان بدین ترتیب گواهی دادند، علی(ع) اظهارات آنها را مورد بررسی قرار داد و آنها را با یكدیگر مقایسه كرد و در نتیجه، تناقض آشكاری میان گفتههای آنها مشاهده كرد. علی(ع) مجدداً متهمین را بخواند و آنها را به تناقض گفتههایشان آگاه گردانید وادارشان ساخت كه به قتل رفیقشان اقرار نمایند و بعد از گرفتن اقرار، علی(ع) آنها را به پرداخت مبلغ هنگفتی به فرزند مقتول محكوم نمود.
علی(ع) كه خطیبی زبردست و نویسندهای توانا و قاضی عالیقدری به شمار میرود، در صف مؤسسین و واضعین مكتبها مقام دارد و مكاتبی كه او تأسیس نموده از لحاظ صراحت و روشنی و استحكام منطق و برهان و همچنین از لحاظ تمایل بارز آنها به ترقی و تجدد، امتیاز دارد.14
لامنس مستشرق معروف بلژیكی در وصف عظمت امام(ع) چنین مینویسد:
برای عظمت علی(ع) همین بس كه كه تمام اخبار و تواریخ علمی اسلامی، از او سرچشمه میگیرد. او حافظه و قوه شگفت انگیزی داشته است. همه علما و دانشمندان، اخبار احادیث خود را برای وثوق و اعتبار به او میرسانند. علمای اسلام از موافق و مخالف، از دوست و دشمن، مفتخرند كه گفتار خود را به علی(ع) مستند دارند، چون گفتار او حجیت قطعی داشت و او باب مدینه علم بود و با روح كلی پیوستگی تام داشت.15
نرسیسیان، از دانشمندان مسیحی نیز درباره علی(ع) چنین میگوید:
اگر این خطیب بزرگ (علی(ع)) در عصر ما هم اكنون بر منبر كوفه پا مینهاد، میدیدید كه مسجد كوفه با آن پهناوریاش از سران و بزرگان اروپا موج میزد، میآمدند تا از دریای سرریز دانشش، روحشان را سیراب كنند.16
دونالدسون خاورشناس معروف معاصر انگلیسی در باره گستره علم علی(ع) به قرآن و رابطه علمی آن حضرت با پیامبر(ص) مینویسد:
از نظر علمی، علی(ع) دانش وسیعی به قرآن داشت، و وقتی به ایشان گفته میشد كه چگونه شما در مقایسه با دیگر اصحاب آشنایی بیشتری به احادیث پیامبر پیدا كردی؟ میفرمود: هر وقت از رسول خدا(ص) سؤالی میكردم، پاسخ سؤالم را میداد، و هرگاه سكوت میكردم ایشان آغاز به سخن مینمود.17
دونالدسون در ادامه مینویسد:
دانش علی(ع) چیزی نیست كه در پسِ پرده ابهام باشد و شگفت انگیز هم نیست، زیرا علی(ع) از مجاهدان و صحابه دیگر، مدت زمان بیشتری را با پیامبر(ص) سپری كرده است، علاوه بر آنچه دیگران از پیامبر(ص) شنیدند، او چیزهای شنیده كه دیگران از آن محروم بودهاند. ابوبكر و عمر به گستردگی علم و فقاهت علی اطمینان داشتند و مشكلاتی كه برایشان پیش میآمد و دچار عجز میشدند، برای حل آن به او رجوع نموده و به رأی و مشورت او عمل مینمودند.18
ردولف ژایگر، نویسنده آلمانی درباره خدمات علمی علی(ع) مینویسد:
علی(ع) مبتكر علم نحو بود. و بر اثر همین ابتكار اوست كه امروز هر كودك مبتدیِ مسلمان در هر نقطه زمین میتواند قرآن بخواند و كلمات نماز را صحیح تلفظ كند ...علی بن ابیطالب(ع) یگانه دانشمند اسلام در آن عصر، بین اعراب چون نابغهای بود كه در بین یك مشت مردم جاهل و قشری متعصب زندگی كند و نتواند منظور خویش را به آنان بفهماند.19
جرج جرداق مسیحی هم علی(ع) را اینگونه توصیف میكند:
علی بن ابی طالب در خرد، یگانه بود، او قطب اسلام و سرچشمه معارف و علوم عرب بود، هیچ دانشی در عرب وجود ندارد، مگر آنكه اساسش را علی(ع) پایهگذاری كرده یا در وضع آن، سهیم و شریك بوده است.20
همین طور هالیستر مینویسد: علی از هركس دیگر بیشتر با قرآن آشنا بود.21 روكس عزیزی یكی از ادیبان برجسته مسیحی نیز در این باره میگوید:
اسلام در مسائل مختلف فقیهتر از علی(ع) را به خود ندیده است، و دلیلش این سخن پیامبر(ص) است كه فرمود: «اقضاكم علی؛ برترین شما در داوری و قضاوت علی است». و به گواه هم عصر خودش كه میگفت: «لولا علی لهلك عمر؛ اگر علی نبود عمر بیچاره میشد»... علی عالم به تورات و انجیل و قرآن بود.22
والیری مستشرق ایتالیایی نیز درباره دانش قرآنی امام(ع) مینویسد: معروف است كه على دانش عمیقى از قرآن داشت و یكى از بهترین قاریان قرآن بود.23
دیدگاه منفی مستشرقان
عدهای از مستشرقان در تبیین حیات علمی امامان(ع) به علت بیاطلاعی از جایگاه امامت، و نیز به سبب عدم بهرهگیری از منابع معتبر شیعی، و بر اساس باورهای خود و استناد به منابع اهل سنت و منابع موجود در غرب، و برخی نیز براساس انگیزههای تبشیری و استعماری، به شكل نادرستی به تبیین این مطلب پرداختهاند. اگرچه بسیاری از مستشرقان در باره جایگاه علمی و برجستگی علمی علی(ع) اعتراف به عظمت علمی امام نمودهاند كه پیش از این به دیدگاه برخی از آنها، اشاره شد، اما بعضی از مستشرقان برتری علمی آن حضرت را چندان قابل توجه نمیدانند، چنان كه دونالد سن مینویسد: نویسندگان برای آنكه نشان بدهند كه شخصیت علمی علی(ع) كمتر از بُعد جنگاوری وی نبوده است، خود را به زحمت بسیار انداختهاند.24
در اینجا به دیدگاه برخی از كسانی كه درباره شخسیت علمی علی(ع) تشكیك كردهاند، اشاره میشود:
1. ابهام و جعل در سخنان
والیری از مستشرقانی است كه در دائرة المعارف اسلام لیدن مقالههایی ارائه داده و در مدخل مربوط به امام علی(ع) ضمن تشریح ابعاد زندگی آن حضرت در تبیین بعد شخصیتی ایشان به تشكیك در شیوایی سخنان علی(ع) پرداخته است و مینویسد: «سخنان او به لحاظ صورت و شكل [ظاهرى] مبهم بوده، تشخیص سخنان اصیل او از سخنان جعلى و منتسب به وى كار سادهاى نیست».25
هالم نیز مینویسد:
شیعیان علی را اسوه بلاغت نیز به شمار میآورند و سخنان و اندرزهای منسوب به وی كه در واقع از نمونههای بینظیر عربی كلاسیك است، به صورت مجموعهای با عنوان نهج البلاغه بر جای مانده است كه تا قرن پنجم به منصه ظهور در نیامد.26
م. عبدالجلیل، مورخ فرانسوی كه نویسنده تاریخ ادبیات عرب به زبان فرانسوی است در خصوص نثرهای منسوب به صدر اسلام تردید كرده و مینویسد: «شایسته است در مجموعه آثار ادبی منسوب به علی(ع) بیشتر دقت كنیم».27
نـقد
این سخن والیری كه سخنان علی(ع) را در شكل و ظاهر مبهم دانسته، خود مبهم است و روشن نیست كه منظور او چیست؟! اگر مقصود وی مبهم شمردن سخنان علی(ع) باشد سخنی به دور از انصاف است، زیرا یكی از ویژگیهای برجسته آن حضرت قدرت بیان فوق العاده و منحصر به فرد ایشان است كه دوست و دشمن بدان اعتراف نمودهاند. فصاحت كلام على(ع) همه فصیحیات عرب را به تعجب واداشته، چنان كه او را امیر سخن نامیدهاند.
ابن ابى الحدید در این باره مینویسد:
او پیشواى فصحاء و استاد بلغاء است و در شأن كلامش گفته اند از سخن خدا فروتر و از سخن مردمان فراتر است و تمام فصحاء، فن خطابه و سخنورى را از سخنان و خطبههای او آموخته اند.
وی در ادامه مینویسد:
براى اثبات درجه اعلاى فصاحت و بلاغت او همین نهج البلاغه كه من بشرحش اقدام مینمایم، كافى است كه هیچ یك از فصحاى صحابه یك دهم آن، حتى نصف یك دهم آن را نمىتوانند تدوین كنند.28
همچنین وی به اعتراف یكی از سرسختترین دشمنان امام در فصاحت اشاره كرده و چنین مینویسد:
هنگامی كه محفن بن ابیمحفن نزد معاویه آمد، گفت: از پیش كندزبانترین مردم نزد تو آمدم. و منظورش علی(ع) بود. معاویه جواب داد: وای بر تو! چگونه ممكن است علی(ع) كند زبانترین مردم باشد؟ به خدا جز او كسی آیین فصاحت را به قریش نیاموخته است.29
علامه فقید سید هبةالدین شهرستانى در كتاب ما هو نهج البلاغه چنین مینویسد:
شخصى از یك دانشمند مسیحى به نام امین نخله خواست كه چند كلمه از سخنان على(ع) را برگزیند تا وى در كتابى گرد آورده و منتشر سازد. دانشمند مزبور در پاسخ وى چنین نوشت: از من خواستهاى كه صد كلمه از گفتار بلیغترین نژاد عرب (ابوالحسن) را انتخاب كنم تا تو آنرا در كتابى منتشر سازى، من اكنون دسترسی به كتابهایى كه چنین نظرى را تأمین كند، ندارم مگر كتابهایى چند كه از جمله نهج البلاغه است.
با مسرت تمام این كتاب با عظمت را ورق زدم به خدا نمیدانم چگونه از میان صدها كلمات على(ع) فقط صد كلمه را انتخاب كنم، بلكه بالاتر بگویم نمیدانم چگونه كلمهاى را از كلمه دیگر جدا سازم. این كار درست به این میماند كه دانه یاقوتى را از كنار دانه دیگر بر دارم! سر انجام من این كار را كردم و در حالی كه دستم یاقوتهاى درخشنده را پس و پیش میكرد، دیدگانم از تابش نور آنها خیره میگشت! باور كردنى نیست كه بگویم به واسطه تحیر و سرگردانى با چه سختى كلمهاى را از این معدن بلاغت بیرون آوردم. بنابراین، تو این صد كلمه را از من بگیر و به یاد داشته باش كه این صد كلمه پرتوهایى از نور بلاغت و غنچههایى از شكوفه فصاحت است! آرى نعمتهایى كه خداوند متعال از راه سخنان على(ع) بر ادبیات عرب و جامعه عرب ارزانى داشته خیلى بیش از این صد كلمه است.30
على(ع) در فن سخنورى كار را به اعجاز رساند و همه را متعجب نمود، ابن شهر آشوب در این باره مینویسد:
عدهاى از اصحاب پیغمبر(ص) در مسجد نشسته و مشغول گفتوگو در مورد مسائل علمى و ادبى بودند، در این ضمن گفته شد كه حرف الف در اغلب كلمات داخل شده و كمتر كلامى گفته میشود كه در آن حرف الف نباشد. على(ع) كه در آنجا حاضر بود چون سخن آنها را شنید بپاخاست و فى البداهه خطبه غرایى خواند كه در حدود هفتصد كلمه بود بدون اینكه در كلمات آن حرف الفى وجود داشته باشد، همچنین خطبه دیگرى دارد كه در كلمات آن، حرف نقطه دارى وجود ندارد و چنین شروع میشود: الحمد لله اهل الحمد و مأواه... 31
شیخ محمد عبده از علمای سنی مصری و شارح نهج البلاغه میگوید:
همه دانشمندان و آگاهان این زبان معتقدند سخن علی(ع) بعد از كلام خداوند تعالی و پیامبرش، برترین و بلیغترین، در جوهر و مایه، پربارترین، در شیوه و سبك، بلندترین و در معنا جامعترین كلام است. 32
جرج جرداق نیز در این باره میگوید:
در حقیقت باید گفت كه شرایط سخنوری كه توافق سخن با اوضاع و احوال است برای هیچ ادیبی مانند علی(ع) جمع نشده است، زیرا سخنان وی پس از قرآن بزرگترین نمونه بلاغت است؛ سخنانی است كوتاه و آشكارا نیرومند و جوشان. در اثر هماهنگی الفاظ و معانی و اغراض به صورت كاملاً رسایی درآمده است و انعكاس آن در گوش آدمی شیرین و اثرش با تحریك احساسات توأم است.33
على(ع) در گفتار خود پایبند قواعد فصاحت و بلاغت نبوده، بلكه سخن او خود به خود شیرین و گیرا است و قواعد فصاحت را باید از سخنان وى استخراج كرد نه اینكه سخن او را با قواعد فصاحت سنجید.
كلام على(ع) به طورى است كه ارتباط منطقى بین جملههاى آن برقرار است. هر مطلبى كه به خاطر آن حضرت خطور میكرد، فوراً به بهترین وجهى در قالب كلمات شیوا بر زبانش جارى میشد، بدون اینكه در گفتن و به وجود آوردن آن به خود زحمتى دهد.
و اما ادعای عدم تشخیص سخنان منسوب به امام از سخنان جعلی، ناشی از بیاطلاعی این مستشرق از تشخیص منابع معتبر از غیر آن است، و به نظر میرسد كه قصد دارد در نهج البلاغه و انتساب مطالبش به علی(ع) تشكیك كند، در حالی كه به گواهی بسیاری از دانشمندان و صاحب نظران، تردیدی در انتساب این خطبهها و محتویات نهج البلاغه به علی(ع) وجود ندارد.
مسعودى (م 346 ق) مىنویسد: «خطبه هایى كه از على امیر المؤمنین(ع) رسیده است چهار صد و هشتاد و اندی خطبه است».34 این مورخ موثق، دوازده یا سیزده سال پیش از تولد سید رضى درگذشته است.
ابن ابىالحدید نیز در نقد كسانی كه درباره انتساب خطبههای موجود در نهج البلاغه به علی(ع) تشكیك كرده و سید رضی را متهم میكنند به اینكه از پیش خود چنین سخنانی در آورده و سخن علی نیست، مىنویسد:
عدهای از افراد هواپرست مىگویند، بسیارى از مطالب نهج البلاغه سخنانى است كه بعدها پیدا شده و افرادی از فصیحان شیعه آن را ساختهاند، و گاهى برخى از آن را به سید رضى یا دیگرى نسبت مىدهند. اینها كسانی هستند كه عصبیت، دیدگان آنها را كور كرده و از راه روشن گمراه شدهاند و آنچه گفتهاند ناشى از كم اطلاعی آنان از اسلوبهاى سخن است... اگر بگویند تمام مطالب این كتاب (نهج البلاغه) ساختگى است، بیتردید صحیح نیست، زیرا صحت اسناد بعضى از خطبهها به امیر المؤمنین(ع) از راه تواتر براى ما ثابت شده است و آن را تمام محدثان یا بیشتر آنان و بسیارى از مورخان نقل كردهاند، و اینها هیچ كدام شیعه نبودهاند تا نقل آنها را به غرض نسبت بدهند. و چنانچه گفته شود بعضى از مطالب نهج البلاغه صحیح است، آن نیز بر مدعاى ما خواهد بود، زیرا كسى كه با فن سخن و خطابه آشنا باشد و بهرهاى از علم بیان و نیز در این خصوص ذوقى داشته باشد، حتماً میان كلمات ركیك و سخنان فصیح و سخنان اصیل و ساختگى فرق مىگذارد... تو خواننده نیز وقتى كه درست در باره نهج البلاغه دقت و تأمل كردى، مىبینى تمام آن از یك سرچشمه جارى شده و مانند جسم بسیط، اسلوب واحدى را تشكیل مىدهد كه جزئى از آن در ماهیت عین جزء دیگر است.35
علامه شهرستانى نیز درباره اثبات انتساب خطبههای نهج البلاغه به امام علی(ع) مینویسد:
ما بر كتابهاى بسیار قدیمى دست یافتیم كه مشتمل بر بسیارى از خطبههاى امام امیر المؤمنین(ع) است، و هیچ خطبهاى بدون سند یا اسناد مختلف، فرو نگذاشته تا آنجا كه موجب اعتماد نفس گشته است.36
استاد محمد عبده نیز چنین میگوید:
طى مطالعه نهج البلاغه این فكر برایم پدید آمد كه بلاغت را دولت و نیرویى، و فصاحت را صولت و سطوتى است، و اوهام كسانى كه در باره نهج البلاغه تردید كردهاند، مشوب، و تردید آنها چیزى جز فسق و پلیدى نیست. اندیشیدم كه انبوه سپاه خطابهها با شمشیرهاى برنده، در صفهاى منظم خود با نظم و ترتیب خاصى به حالت دفاع ایستادهاند، و هر گونه شك و شبههاى را برطرف مىسازند... از این مطالعات به یقین دانستم كه مدبر این دولت و قهرمان این صولت (فصاحت و بلاغت) پرچمدار پیروزمند آن، امیر المؤمنین على بن ابی طالب(ع) است.37
بنابر این با توجه به نكتههایی كه گفته شد به نظر میرسد كه این گونه خردهگیریها در مبهم دانستن بعضی از سخنان علی(ع) و جعلی دانستن سخنان و انتساب آن به ایشان، ناشی از كم اطلاعی این عده از محققان در شناخت شخصیت و برجستگیهای ممتاز آن حضرت در ابعاد گوناگون و از جمله سخنوری و دانش و همچنین نداشتن دانش كافی و تحقیق و بررسی در خور در این حوزه از ناحیه ایشان و نیز مستشرقان است.
2. رد جمع آوری قرآن
والیری ضمن اعتراف به دانش عمیق علی(ع) به قرآن، ادعای نقش علی(ع) در جمعآوری قرآن را رد كرده و مینویسد: این گفته كه او نسخهاى اصلاح شده از قرآن گرد آورده، مردود است!38
نقد
به نظر میرسد كه ادعای مردود دانستن جمعآوری قرآن توسط علی(ع) یا ناشی از كم اطلاعی این محقق از تاریخ اسلام و مراجعه نمودن به منابع غربی مرتبط با تاریخ اسلام است و یا ناشی از غرضورزی است، و در هر صورت، این ادعا برخلاف حقیقت است و به اختصار به تبیین این مطلب پرداخته میشود.
مقصود از اینكه میگویند امیر مؤمنان علی(ع) قرآن را جمعآوری نموده آن است: كه ایشان آن را از روی آنچه نزد رسول خدا(ص) بود، نوشته و شأن نزول و معنای آیات را نیز در آن آورده است، چنان كه در روایت آمده است: آنچه در خانه رسول خدا(ص) بود، امیر مؤمنان به دستور ایشان جمعآوری نمود، زیرا ایشان(ص) به حضرت(ع) فرمود: ای علی! كتاب خدا را بگیر، پس علی(ع) آن را در لباس خویش گرفته و به منزل خود رفت. وقتی كه رسول خدا(ص) رحلت فرمود، حضرت در خانه نشست و آن را بر اساس ترتیب نزول، رونویسی كرد و او بدین مطالب آگاهی داشت.39
آن حضرت حقیقت قرآن را از منبع اصلیاش، یعنی پیامبر اكرم(ص) دریافت كرد. هر آیهای كه بر پیامبر اكرم(ص) نازل میشد، آن را بر علی(ع) قرائت میفرمود و دستور میداد تا حضرت آن را املا كند. علی(ع) میفرماید: «پیامبر(ص) تأویل آیات و تفسیر آنها، ناسخ و منسوخ آنها، محكم و متشابه آنها، خاص و عام آنها و اینكه كجا نازل شده و در چه موردی نازل شده است، را به من تعلیم داد.40
احادیث فراوانی وجود دارد مبنى بر اینكه على(ع) نخستین جامع قرآن پس از رحلت پیامبر اكرم(ص) بوده است، چنان كه نقل شده است كه آن حضرت پس از رحلت پیامبر اكرم(ص) از خانه بیرون نیامد و به جمعآوری قرآن سرگرم بود و در این كار، موفق شد و آن را به بزرگان وقت ارائه داد و فرمود: این، كتاب پروردگار شماست همان گونه كه بر پیامبرش نازل شد، از آن حرفى كاسته نشده و بر آن چیزى افزوده نگردیده است. گرچه حاكمان وقت آن را نپذیرفته و گفتند: ما را به چنین كتابى نیازى نیست. على(ع) فرمود: «به خدا سوگند پس از این هرگز آن را نخواهید دید، فقط بر من لازم بود كه پس از فراهم كردن و جمع نمودن، شما را آگاه سازم تا آن را بخوانید».41
با توجه به شواهد و قراین موجود، قرآنى كه على(ع) جمعآورى كرده، طبق ترتیب نزول بوده كه سورههاى مكى قبل از مدنى آمده، همچنان كه ترتیب نزول و ناسخ و منسوخ نیز در آن مراعات شده است.42
در واقع، اولین تفسیر كتاب خدا را ایشان نگاشت و علاوه بر متن قرآن (طبق ترتیب نزول) هرچه در مورد این آیات بود، در آن آورد، زیرا ایشان از سایرین به این مطلب آگاهتر بود. و بنابراین، بین این قول كه قرآن در زمان رسول خدا(ص) جمعآوری شده است با این قول كه امیر مؤمنان(ع) آن را گرد اوری كرده و در آن مهمترین نكتهها و ظرافتهای تفسیری را آورده است، منافاتی نیست.
3. رد بر منزلت علی(ع)
نداشتن هوش و ذكاوت كافی، یكی از تهمتهایی است كه لامنس در مورد علی(ع) مطرح كرده تا مقام ایشان را پایین آورد. وی در دایرة المعارف الاسلامیة در مدخل «حسین» مینویسد:
ثابت شد كه پسر (حسین) دو صفتی را كه موجب هلاكت پدر (علی) شد، از او به ارث برده است، یعنی دو صفت بیارادگی و كمی ذكاوت و هوشمندی.43
نقد
به نظر میرسد كه مقصود لامنس از این اتهام، عدم هوشمندی و ذكاوت در تدبیر امور سیاسی و حكومتداری علی(ع) در دوران حكومتشان باشد، چنان كه مستشرقان دیگری نظیر اشپولر، گلدزیهر، والیری و... نیز چنین اتهامی را مطرح كردهاند. البته اتهام ضعف سیاسی به امام(ع) در زمان حیات ایشان هم مطرح بوده و بسیاری از افراد، سیاست ابوبكر و عمر را كه در زمان آنها اوضاع داخلی آرام بود و مسلمانان، تمام ایران و قسمتی از روم را فتح كرده و غنایم فوقالعادهای به دست آورده بودند، بر سیاست امام ترجیح دادهاند، همچنان كه بعضی از آنها پا را فراتر نهاده و سیاست معاویه را هم بر سیاست او ترجیح میدادند. این قضاوت بر اساس مظاهر دنیوی بود، نه بر اساس اصول و مبانی دینی و ارزشهای اسلامی، البته امام در همان زمان نیز در مقام پاسخگویی به این شبهه به زیبایی جواب آنها را داد. چنان كه فرمود:
سوگند به خدا معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما او نیرنگ میزند و مرتكب انواع گناه میشود، اگر نیرنگ ناپسند و ناشایسته نبود، من سیاستمدارترین مردم بودم، ولی هر نیرنگی گناه است، و هر گناهی یك نوع كفر است، (در قیامت هر غدار و مكاری پرچم خاصی دارد كه به آن وسیله شناخته میشود). به خدا سوگند من با كید و مكر اغفال نمیشوم و در رویارویی با شداید ناتوان نمیگردم. 44
ابن ابیالحدید و بسیاری از بزرگان دیگر در شرح خطبههای امام علی(ع) به تفصیل به توانمندی و تدبیر امام پرداختهاند كه در جای خود قابل طرح است.45
همچنین اگر مقصود لامنس از این اتهام، كمی ذكاوت و هوشمندی در همه امور باشد، مسلم است كه چنین اتهامی بر خلاف حقیقت است و ناشی از غرضورزی است، چنان كه جرج جرداق مسیحی (هم كیش لامنس) در نقد این اتهام وی مینویسد:
لامنس در تألیفات فراوان خود، علی(ع) را به این منظور یاد میكند كه دستاویزی برضد او پیدا كرده و طعنی را در باره او خلق كند. او هر وقت این قهرمان یگانه را یاد كرده، او را از نظر ذكاوت و هوشمندی، «محدود» معرفی كرده و نخواسته است به بلاغت و شاعری صاحب نهج البلاغه اعتماد كند. او با اسلوبی نیرنگآمیز، روایات مسلّمی كه شجاعت و سلحشوری علی(ع) را اثبات میكند، تمسخر كرده است. خیلى عجیب است كه نویسندهای بتواند امام على(ع) را از بلاغت و ذكاوت و شجاعت بىبهره بداند، در حالى كه اینها صفاتى است كه ملزوم علوم است و همچون حرارت نسبت به آتش، از علی جدا شدنی نیست، بلكه اینها صفاتی است كه حتی معاویة بن ابیسفیان و عمرو بن عاص نیز آنها را انكار نكردهاند، اما لامنس، خود آنها را انكار میكند! اگر انسان بخواهد در انكار امتیازهای علوی، اسلوب لامنس را در پیش گیرد، نه تنها میتواند بیهیچ زحمت و رنجی، منكر صفات معینی در وجود علی، محمد، مسیح، سقراط، شكسپیر و ناپلئون بناپارت شود، بلكه حتی میتواند اصل وجود خارجی آنها را نیز از بیخ انكار كند! هیچ كاری از این آسان تر نیست كه شخصی در صفحاتی از كتاب، حقیقتی از حقایق را وارونه سازد و با اشاره به بعضی منابع و مآخذ، آن را به بعضی از گزارشها نسبت دهد!46
جرج جرداق درباره هوشمندی علی(ع) مینویسد:
علی بن ابی طالب(ع) در منبر، با آرامش خاطر و اعتماد كامل به خویشتن و سخن عادلانه خود، میایستاد و سخن میگفت. او بسیار زیرك و سریع الادراك بود. و راز دل مردم، هوسها و خواستهای درونی آنان را به خوبی میدانست. دلی داشت مالامال از مهر، آزادی، انسانیت و فضیلت،... علی بن ابیطالب(ع) با راستی و راستگویی، در زندگی شناخته شد و امتیاز یافت.47
ابن ابیالحدید نیز در رد بر اتهام زنی دشمنان و بدخواهان امام علی(ع) مینویسد:
و چه گویم در باره مردى كه دشمنان و بدخواهانش نیز سر به آستان فضائلش فرود آوردند و انكار مناقب و كتمان فضایل او را برنتابیدند، زیرا دانستى بنىامیه بر حكومت اسلامى در شرق و غرب زمین مسلط شدند و به هر نیرنگى در خاموش ساختن نور او كوشیدند، و حقایق را علیه او تحریف نمودند، عیبهایى براى او تراشیدند، او را بر سر منبرها لعن كردند، ستایشگرانِ او را تهدید، بلكه حبس كردند و كشتند، از نقل روایتى كه حاوى فضل او و مایه بلندآوازگى او مىشد، جلوگیرى نمودند تا آنجا كه اجازه ندادند نام او را بر كسى بگذارند، اما این ترفندها جز بر والایى و سربلندى او نیفزود، همچون مشك كه هر چه بر آن سرپوش نهند بویش بپیچد، و به سان خورشید كه با كف دست نتوان چهره آن پوشاند، و چون روز روشن كه اگر چشم از آن فروبندى دیدگان بسیارى آن را مىبیند. و چه گویم در باره مردى كه همه فضیلتها به او انتساب برد، و هر فرقهاى بدو منتهى مىشود، و هر گروهى او را به خود منتسب مىدارند، پس او رئیس و سرچشمه و سالار همه فضیلتهاست.48
بسیاری از صاحب نظران و اندیشمندان و بزرگان معتقدند كه على بن ابىطالب(ع) داناترین فرد زمان خویش بوده است و مردم در علوم عقلى و نقلى از او بهره مىبردند. البته روشن است كه لازمه چنین جایگاهی داشتن هوش و ذكاوت فوقالعاده است.
اینك به مواردی اندك از اظهار نظر اندیشمندان و صاحب نظران مكاتب و مذاهب مختلف در خصوص جایگاه علمی امام اشاره میشود.
اسكافی دانشمند برجسته اهل سنت در تبیین جایگاه علمی امام علی(ع) چنین مینویسد:
علم توحید كه منزلت آن والاتر از همه علوم و رتبه آن برتر از همه آنهاست و علما قبلا پیرامون آن سخن گفته بودند و خطبا در باره آن داد سخن داده بودند، با على(ع) به منصّه ظهور رسید و حضرت(ع) این علم را نشانه متعلّمان و حجّت منكران قرار داد. این است ویژگى مختصر و مفصّل حضرت(ع) در ایمان، و آیا كسى توانسته است این ویژگى را چنین گرد آورد و به اوجش دست یازد؟49
ابن ابیالحدید نیز مىنویسد: به طور كلی جایگاه او در علم آن قدر بالاست كه هیچ كس نه به او مىرسد و نه به او نزدیك مىشود، و سزاوار است آن حضرت، خود را معدن علم و سرچشمه حكمت بداند.50
شیخ طوسى در بیان دلایل امامت حضرت(ع) مى گوید:
زیرا على(ع) آگاهتر بود به سبب قوّت در حدس، و فراوانى ملازمت ركاب پیامبر(ص) و بهرهگرفتن بسیار از ایشان. صحابه در بیشتر رویدادها پس از خطا نزد حضرت(ع) مى آمدند. پیامبر(ص) فرموده است: برترین شما در قضاوت على است. فضلا در همه علوم به او استناد مىجویند و او خود از این امر خبر داده بود.51
علامه حلی در تشریح هوش و ذكاوت آن حضرت این چنین استدلال میكند:
على بن ابىطالب در نهایت تیزهوشى و ذكاوت بود و در تعلّم و فراگیرى بسیار حریص. از كوچكى تا هنگام جدایى (از پیامبر)، شب و روز با پیامبر(ص) كه در علم و فضل كاملترین افراد بود، ملازمت بسیارى داشت. بنابر این، روشن است كه چنین شاگردى ملازم با چنین معلمى كامل كه در آموزش دادن بسى آزمند است و از شاگرد در فراگرفتن؛ شاگردى در نهایت كمال و اوج فضل و دانش، خود برهانى قطعى و لمّى است كه در آن اختلافى به چشم نمىخورد.52
این گونه اتهامات در حالی مطرح میشود كه حتی دشمنان حضرت علی(ع) هم، زبان به اعتراف در عظمت علمی گشودهاند. عبداللهبن عمر هنگامی كه خبر شهادت حضرت امیرالمؤمنین(ع) را شنید بسیار تأسف خورد و این آیه شریفه را خواند: «اَوَلَمْ یَرَوْا اَنّا نَأْتِیَ الْأرضَ نَنْقُصُها مِنْ اَطْرافِها» (رعد:42) آنگاه گفت: ای امیرالمؤمنین! همانا تو در علم، ظرف اكبر بودی، امروز با رفتن تو عَلَمِ اسلام ناقص شد و ركن ركین ایمان شكست خورد و از بین رفت.53
مغیرة بن شعبه نیز میگوید:
معاویه در روزی بسیار گرم، با زن خود مشغول صحبت بود. وقتی خبر شهادت امیرالمؤمنین(ع) را به وی دادند آیه استرجاع را خواند و گفت: مردم چگونه معدن علم و حلم و فضیلتها و فقه را از دست دادند؟ زنش گفت: من تعجّب میكنم، تو تا دیروز به او ناسزا میگفتی، امروز بر مرگ او متأثّری؟ معاویه گفت: وای بر تو، تو نمیدانی كه علی(ع) از جهت علم و فضل، شبیه چه شخصیّتی بود؟54
نتیجهگیری
یكی از ویژگیهای ممتاز و برجسته علی(ع) وسعت علم و دانش ایشان است كه دوست و دشمن بدان اعتراف كردهاند. همچنین یكی از ویژگیهای ایشان را دانش وسیع ایشان به احكام شریعت و علوم قرآن دانستهاند. نیز یكی دیگر از صفات ایشان را در فن خطابه و تسلط فوقالعاده ایشان در بهرهگیری از كلمات و جملات در ایراد سخن دانستهاند. بسیاری از خاورشناسانی كه در لابه لای تحقیقاتشان جایگاه و شخصیت علی(ع) را بررسی و ایشان را معرفی كردهاند نیز بدان اعتراف نموده و عظمت علمی امام را در ابواب گوناگونش ستوده و به تشریح آن پرداخته و تحلیل و بررسی كردهاند. اما در میان ایشان برخی از خاورشناسان نیز به دلایل مختلفی همچون ناآگاهی از جایگاه امامت در مكتب اسلام و عدم بررسی كافی منابع مرتبط با این موضوع و همچنین عدم مراجعه به منابع معتبر و در مواردی به شكل مغرضانهای در بعضی از ابواب دانش امام(ع) تشكیك كرده و به خردهگیری پرداختهاند.
پینوشتها:
1. محمدحسین على الصغیر، المستشرقون و الدراسات القرانیه، ص 11.
2. همان.
3. همان، ص 12- 15.
4. ناصرمکارم، ترجمه گویاوشرح فشرده ای برنهج البلاغه، خطبه192(قاصعه)، ج2، ص319.
5. نهج البلاغه، خطبه231.
6. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج18، ص346.
7. شیخ صدوق، الأمالی، ص343؛ محمدبن محمدبن نعمان مفید، الارشاد، ج1، ص33.
8. علیبن موسیبن سیدابن طاووس، طرائف، ترجمه داود الهامى، ص192؛علیبن محمدبن المغازلى، مناقب ابن مغازلى، ترجمه سیدجواد مرعشىنجفى، ص320.
9. سبطابن جوزى، تذكرة الخواص، ص16؛ قاضی نورالله مرعشی تستری، احقاق الحق، ج7، ص597.
10. «لَوْلاعَلِی ّ ُلَهَلَکَ عُمَرُ»، سیدقاضى نور الله شوشترى، احقاق الحق، ج3، ص102 ر.ك: حسین نمازی، علی در آیینه نهج البلاغه.
11. جان نورمن هالیستر، تشیع در هند، ترجمه آزر میدخت مشایخ فریدنی، ص24.
12. ارزینا لالانی، نخستین اندیشههای شیعی: تعالیم امام محمدباقر(ع)، ترجمه فریدون بدرهای، ص10.
13. انجمن تاریخ پژوهان (به کوشش محمدرضابارانی)، تشیع و خاورشناسان(ترجمه ونقدمقالات خاورشناسان)، مقاله نمادپردازی مذهبی شیعه...، ص37.
14. گابریل دانکیری، شهسوار اسلام، ترجمه کاظم عمادی، ص253-251.
15. محمدمهدی علیقلی، سیمای نهج البلاغه، ص52.
16. هبةالدین شهرستانی، ما هو نهج البلاغه، ترجمه عباس میرزاده، ص43.
17. دوایت دونالدسون، تعریب ع. م، ص39.
18. همان، ص37-39.
19. ردولف ژایگر، خداوند علم وشمشیر، ترجمه ذبیح الله منصوری، ص30و154.
20. جرج جرداق، امام علی(ع) صدای عدالت انسانیت، ترجمه سیدهادی خسرو شاهی، ج1، ص102.
21. جان نور من هالیستر، تاریخ تشیع در هند، ص20.
22. روکس العزیزی، الامام علی أسدالاسلام و قدّیسه، ص 75و76.
23. محمود تقیزاده داوری، تصویر امامان شیعه در دائرةالمعارف اسلام، ص36.
24. دوایت دونالدسون، عقیدةالشیعة، ص63.
25. محمودتقی زاده داوری، تصویر امامان شیعه در دائرةالمعارف اسلام، ص36.
26. هاینس هالم، تشیع، ص37و38.
27. ژان محمد عبدالجلیل، تاریخ ادبیات عرب، ص96و.95.
28. عبدالحمیدبن هبهاللهبن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص25و24؛ ر.ک: عباس احمدوند؛ سحر کاوندی، «پژوهشهای خاورشناسان درباره نهجالبلاغه»، علوم حدیث، ش 49.
29عبدالحمید بن هبه الله بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص25و24؛ محمدتقی تستری، بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، ج11، ص220.
30. هبةالدین شهرستانی، ماهونهج البلاغة، ص 38و39.
31. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج40، ص163.
32. محمد عبده، شرح نهج البلاغه، ج1، ص12.
33. جرج جرداق، بخشی از زیبائیهای نهج البلاغه، ص56.
34. على بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ص 419.
35. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج10، ص127و128.
36. هبةالدین شهرستانی، شرح نهج البلاغه، ص87.
37. محمد عبده، شرح نهج البلاغه، ج1، ص9و10.
38. محمود تقیزادهداوری، تصویر امامان شیعه در دائرة المعارف اسلام، ص36.
39. ملامحسن فیض كاشانى، تفسیر الصافى، ج 1، ص 40؛ محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص29؛ با کمی تفاوت: جلال الدین سیوطی، الاتقان، ص160و162.
40. حسنبن شعبه حرانى، تحف العقول، ص 196.
41. محمدبن یعقوب كلینی، الکافی، ج2، ص633؛ محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص291و292.
42. ابنشهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج2،ص41، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج89، ص74.
43. جمعی از مستشرقین، دایرةالمعارفالاسلامیه، ج 7، ص427.
SiraFatima, Fatima etlesfilles de mahpmet, notes critiues pour l, etude de la, p23, 26, 48.
Etudes sur Le regan du Ca Life Omayyade Moawialer, p79-83.
44. ناصر مکارمشیرازی، ترجمه گویا نهج البلاغه، خطبه 191، ص355.
45. ر.ک: نهج البلاغه، خطبههای 191و200 و نامه45؛ ابنابی الحدید، شرح نهجالبلاغة، ج1، ص28 و ج10، ص212؛ مهدی پیشوایی، «نقد دیدگاه تاریخی یک شرق شناس» تاریخ در آینه پژوهش، ش 6، ص 56-27؛ و محمدرضا هدایت پناه، «نقد و بررسی مقاله علی بن ابی طالب(ع) در کتاب دائرةالمعارف اسلام؛ تشابه اسمی، تفاوت ماهوی»، نامه علوم انسانی، ش 4و5، ص 198-160.
46. جرج جرداق، الامام علی صوت العدالة الانسانیة، ج 5، ص 240-241.
47. جرج جرداق، روائع نهجالبلاغة، ص32؛ محمدابراهیم سراج، امام علی خورشید بی غروب، ص333.
48. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 1، ص16و17.
49. ابوجعفرمحمدبن عبدالله اسكافى، المعیار و الموازنة، ص262.
50. عبدالحمیدبن هبه الله بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج7، ص220؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج40، ص80.
51. خواجه نصیرالدین طوسى، تجرید الاعتقاد، ص263-266.
52. علامه حلى، كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص384.
53. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج3، ص308.
54. ابنعساكر، تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص583؛ الموفق الخوارزمی، المناقب، ص391.
منابع
ابن المغازلى، ابو الحسن علىبن محمد جُلابى، مناقب ابن مغازلى، ترجمه سیدجواد مرعشى نجفى، قم، مكتبة آیة الله المرعشى النجفى، 1356.
ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبة آیة الله مرعشی نجفی، 1378.
ابنجوزى، سبط، تذكرة الخواص، قم، منشورات الشریف الرضى، 1418 ق.
ابنشهرآشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، علّامه، 1379ق.
ابنعساكر، ابیالقاسم علیبن الحسنبن هبةالله شافعی، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دار الفكر، 1415ق.
احمدوند، عباس، کاوندی، سحر، «پژوهشهای خاورشناسان درباره نهجالبلاغه»، علوم حدیث، ش 49، پاییز و زمستان 1387، ص330-343.
اسكافى، ابوجعفرمحمدبن عبدالله، المعیار و الموازنة، بیروت، بینا، 1402ق.
انجمن تاریخ پژوهان (به کوشش محمدرضابارانی)، تشیع و خاورشناسان، ترجمه و نقد مقالات خاورشناسان)، قم، خاکریز، 1388.
آنکیری، گابریل، شهسوار اسلام، ترجمه کاظم عمادی، چ پنجم، تهران، سپهر، 1354.
پیشوایی، مهدی، «نقد دیدگاه تاریخی یک شرق شناس» تاریخ در آیینه پژوهش، ش 6، تابستان 1384، ص27-56.
تستری، محمدتقی، بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، تهران، امیرکبیر، 1418ق.
تقیزاده داوری، محمود، تصویر امامان شیعه در دائرة المعارف اسلام، قم، مؤسسه شیعهشناسى، 1385.
جرداق، جرج، امام علی(ع) صدای عدالت انسانیت، ترجمه سیدهادی خسرو شاهی، مؤسسه انتشاراتی فراهانی، 1379.
جرداق، جرج، بخشی از زیبائیهای نهج البلاغه، ترجمه محمدرضا انصاری، تهران، محمدی، 1373.
جرداق، جورج، روائع نهجالبلاغة، چ دوم، ،بیجا، مركزالغدیرللدراساتالاسلامی، 1375.
جمعی از مستشرقین، دایرة المعارف الاسلامیه، بیروت، دارالفکر، بیتا.
خوارزمی، الموفق، المناقب، چ دوم، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، 1414ق.
دونالدسن، دوایت، عقیده الشیعه، تعریب ع. م بیروت، مؤسسه المفید، 1410ق.
ژایگر، ردولف، خداوندعلم وشمشیر، ترجمه ذبیحالله منصوری، تهران، مجید، 1376.
سراج، محمدابراهیم، امام علی خورشید بی غروب، تهران، نبوی، 1376.
سیدابن طاوس، طرائف، ترجمه داود الهامى، قم، نوید اسلام، 1374.
سیوطی، جلالالدین، الاتقان، قاهره، دارالسلام، طاول، 1429ق.
شهرستانی، هبةالدین، ماهو نهج البلاغه، ترجمه عباس میرزاده، چ ششم، قم، مؤسسةالنشرالاسلامی، 1420ق.
شیخ صدوق، الأمالی، بی جا، كتابخانه اسلامیه، 1362.
شیخ مفید، الارشاد، قم، كنگره جهانى شیخ مفید، 1413ق.
طوسى، خواجه نصیرالدین، تجرید الاعتقاد، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1407ق.
عبدالجلیل، ژان محمد، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرتاش،آذرنوش، چ سوم، تهران، مؤسسه انتشارات امیر كبیر، 1376.
عبده، محمد، شرح نهج البلاغه، قاهره، مطبعة الاستقامه، بیتا.
العزیزی، روکس، الامام علی أسدالاسلام و قدّیسه، چ دوم، بیروت، دارالکتاب العربی، 1399ق.
علّامه حلى، حسنبن یوسف، كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، بی تا.
علیقلی، محمدمهدی، سیمای نهج البلاغه، تهران، تاریخ و فرهنگ، 1379.
علىالصغیر، محمدحسین، المستشرقون و الدراسات القرانیه، بیروت، دار المورخ العربى، 1420 ق.
فیروزآبادی، سیدمرتضى، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، چ دوم، تهران، اسلامیة، 1392 ق.
فیض كاشانى، ملامحسن، تفسیر الصافى، چ دوم، تهران، الصدر، 1415 ق.
كلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، چ چهارم، تهران، دار الكتب الإسلامیة، 1407ق.
لالانی، ارزینا، نخستین اندیشههای شیعی: تعالیم امام محمد باقر(ع)، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، فروزان، 1381.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
مرعشى تستری، قاضى نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، قم، مكتبة آیة الله المرعشى النجفى، 1409 ق.
مسعودی، علىبن الحسینبن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، چ دوم، قم، دار الهجرة، 1409ق.
معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، چ چهارم، قم، مؤسسةالنشرالاسلامی، 1425ق.
نمازی، حسین، علی در آیینه نهج البلاغه، بیجا، مرکزتحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه، بیتا.
هالم، هاینس، تشیع، ترجمه محمدتقی اکبری، قم، ادیان، 1385.
هالیستر، جان نور من، تشیع در هند، ترجمه آزر میدخت مشایخ فریدنی، تهران، مرکز دانشگاهی،1373.
هدایتپناه، محمدرضا، «نقد و بررسی مقاله علی بن ابی طالب(ع) در کتاب دائرة المعارف اسلام؛ تشابه اسمی، تفاوت ماهوی »، نامه علوم انسانی، ش 4 و 5، زمستان 1379 و بهار1380، ص42-95.
منبع :
سایت مرکز جهانی آل البیت/مجله معرفت :سال هشتم، شماره سوم، پاییز و زمستان 1390، 49 ـ 70